متن ها

شعر ادبی غمگین / 40 شعر احساسی و غمگین ناراحت کننده

شعر ادبی غمگین

در این بخش از سایت ادبی و هنری متن‌ها چندین شعر ادبی غمگین را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این اشعار کوتاه و بلند درباره غم، جدایی، شکست عشقی و غیره نوشته شده‌اند. پس اگر شما نیز به دنبال چنین اشعاری هستید، با ما باشید.

اشعار بسیار غمگین و احساسی

زان دم که شدیم آشنای غم تو

بیگانه زخویشم از جفای غم تو

با عشق تو عهد ما چو محکم بودست

کردیم جهان و جان فدای غم تو

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم

یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم

اندر دل بی وفا غــم و ماتم باد

آن را که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد

جز غـم که هزار آفرین بر غم باد

شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم

نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم

زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم

مرگ یک روز و یا یک شب سرد

چشم غمگین مرا می بندد

شاید آنجا پس از این رنج و عذاب

سردی گور به رویم خندد

غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی

گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار

چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخرکار

مطلب مشابه: متن غمگین پاییزی / جملات و اشعار غمگین با موضوع پاییز

هیچ گاه

نفهمیده ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است!؟

هیچ گاه

نمی‌فهمم

چرا می‌گویند

آدمها با قلب‌هایشان عاشق می‌شوند؛

وقتی که من

همیشه عشق را،

در گلویم احساس می‌کنم…!

لطفی ست که می‌کند غمت با دل من

ورنه

دل تنگ من

چه جای غم توست.

اشعار بسیار غمگین و احساسی

مرا ببخش که غمگینم

و وقتی می گویم دوستت دارم

گریه ام می گیرد…

مرا ببخش که

فقط می نویسم

و کاری از دستم بر نمی آید!

غم نام های بسیاری دارد

مرا ببخش که غمگینم

و به هر نامی که صدایم می زنی

گریه ام می گیرد!

غمگینم

خودم را بغل گرفته ام

و شانه هایم

چون گهواره ی کودکی گریان

تکان تکان می خورد!

غمگینم

و می دانم هیچ پرنده ای

روی شاخه های لرزان یک درخت

لانه نخواهد ساخت!

شعر نو عاشقانه غمگین کوتاه

تنها نگران این بودم؛

که به جستجوی تو

در دورترین کوچه ی دنیا

به خانه ات برسم

و تو به جستجویم رفته باشی!

چه غم‌بار

وقتی نمی دانی

گم کرده ای

یا گم شده ای؟

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب

حتی به غزل های غریبانه نگنجد

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد.

چمدانی که از سفر آوردم

کشتی غمگینی بود

که تنها می خواست

کنار تو آرام بگیرد.

هر لذتی که می پوشم!

یا آستینش دراز است

یا کوتاه

یا گُشاد

به قد من!

هر غمی که می پوشم!

دقیق، انگار برای من

بافته شده

هرکجا که باشم!

و این منم

زنی تنها

در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست‌های سیمانی.

مطلب مشابه: متن ناراحتی از دنیا / جملات و اشعار بسیار غمگین درباره زندگی

شعر نو عاشقانه غمگین کوتاه

انگار که خداوند

معشوقه ای داشته باشد!

انگار که معشوقه اش

ترکش کرده باشد!

انگار که خداوند

تو را

در لحظه ی تنها شدنش

آفریده باشد.

زیباییِ تو

غم انگیز است!

تو نیستی

و این

خلاصه ی تمامِ

عاشقانه های غمگین من است.

زیباترین اشعار عاشقانه غمگین کوتاه

دلی دارم گرفتار غم تو

ندارد جز غم تو غمگساری

چنان خو کرد با دل غم، که گویی

بجز غم خوردن او را نیست کاری

زندگی باید کرد گاه با گلی سرخ

گاه با یک دل بی قرار

گاه باید رویید در پس یک باران

گاه باید خندید با غمی بی پایان

 ای ناله پیر خانقاه از غم تو

وی گریه طفل بی گناه از غم تو

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می گذرد

بر خیر و مخور غم جهان گذران

خوش باشو دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران

میزنم کبریت بر تنهایی ام

تا بسوزد ریشه بیتابی ام

میروم تا هر چه غم پارو کنم

خانه ام را باز هم جارو کنم

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت

بر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ای

تا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشک

بر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان

در باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل

بر سر نگاه دارمت اما ندارمت

‫‏سعید بیابانکی

زیباترین اشعار عاشقانه غمگین کوتاه

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

اشعار سوزناک عاشقانه

این ابرها را

من در قاب پنجره نگذاشته ام

که بردارم

اگر آفتاب نمی‌ تابد

تقصیر من نیست

با این همه شرمنده توام

خانه ام

در مرز خواب و بیداری ست

زیر پلک کابوس‌ ها

مرا ببخش اگر دوستت دارم

و کاری از دستم بر نمی‌آید

رسول یونان

دوستت داشتم

دوستت دارم

و دوستت خواهم داشت

از آن دوستت دارم‌ ها

که کسی نمی‌داند

که کسی نمی‌تواند

که کسی بلد نیست

نفرین به عشق و عاشقی

نفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتو

تو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو

نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو

به اون دل سیاه تو

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

مطلب مشابه: متن غمگین پاییزی / جملات و اشعار غمگین با موضوع پاییز

اشعار سوزناک عاشقانه

شعر عاشقانه غمگین تنهایی

کاش میشد عشق را آغاز کرد

با هزاران گل یاس آن را ناز کرد

کاش میشد شیشه غم را شکست

دل به دست آورد نه اینکه دل شکست

من از راهی دور

برای خواندن خواب های تو آمده‌ام،

من از راهی دور

برای گفتن از گریه های خویش

راهی نیست،

در دست افشانی حروف

باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،

من به شنیدن اسم تو عادت دارم

من

مشق نانوشته ام به دست نی،

خواندن از خواب تو آموخته ام به راه

من

باران بریده ام به وقت دی،

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

به من بگو

در این برهوت بی خواب و طی،

مگر من چه کرده‌ ام

که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟

سیدعلی صالحی

مطالب مشابه