شعر پاییزی / اشعار عاشقانه و غمگین پاییزی
در این بخش از سایت ادبی و هنری متنها چندین شعر زیبای پاییزی را برای شما دوستان قرار دادهایم. این اشعار زیبا در موضوعات متفاوتی همچون عشق، غمیگن و غیره هستند. پس اگر به دنبال چنین اشعار زیبایی درباره پاییز هستید، در ادامه با سایت متنها همراه شوید.
اشعار زیبا درباره پاییز
درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن
اهمیتی ندارد
در این روزگار
آنچه را که نمیتوانی بازیابی به خاطر نیاور
موهایت را در آفتاب خشک کن
عطر دیرپای میوهها را بر آن بزن
عشق من، عشق من
فصل پاییز است
ناظم حکمت
پاییز که میشود
حرف شال را نمیزنی
تا خیالبافیام
گردن تو باشد
میلاد آهنگربهان
بهار به بهار
در معبر اردیبهشت
سراغت را از بنفشههای وحشی گرفتم
و میان شکوفههای نارنج
در جستجویت بودم
در پاییز یافتمت
تنها شکوفه جهان
که در پاییز روییدی
سید علی صالحی
مطلب مشابه: متن کوتاه در مورد پاییز / 30 جمله ناب و احساسی درباره خزان
مثل یک جریان موسیقی
مثل یک باران پاییزی
ناگهانی بودنت عشق است!
پاییز من!
بیا رنگهای با شکوه تو را
با بیرنگیهای ساده من طاق بزنیم
من سردم است
بتول مبشری
خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگرزانست
دهقان به تعجب سر انگشت گزانست
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
منوچهری
عکس نوشته اشعار زیبا درباره فصل پاییز
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را به روی کار آوردی
ابوسعید ابوالخیر
در بهار ِ زندگی رفتی سفر تو بی خبر
ای مانده در کاشانهام جای تو خالی
نازنین دردانهام، نشکن دل ِ دیوانهام
ای در خزان ِ خانهام، جایِ تو خالی
حسین منزوی
تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی
چو میپیچد میان شاخههایت هوی هوی باد
به گوشم از درختان های های گریه میآید
مرا هم گریه میباید،مرا هم گریه میشاید
مهدی سهیلی
جنگل، به خواب رفته، درختان، خزان زده
تصویر مرگ در همه جا آشیان زده
جریان رایج خفقان در مسیر رود
مُهرِ سکوت بر دَهَنِ ماهیان زده
پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است
خندیدن گل زیر تگرگی سرخ است
بر لاله چرا کفن بپوشم، وقتی
زیبایی زندگی به مرگی سرخ است
هادی فردوسی
باز پاییز برای تو نبارم سخت است
پای هر خاطرهات بغض نکارم سخت است
ای نفسگیرترین حادثه فصل خزان
من به اسمت برسم، سخت نبارم، سخت است
پویا جمشیدی
گوش کن
صدای نفسهای پاییز میآید
نگرانیهایت را از برگهای درختان آویزان کن
چند روز دیگر میریزند
پاییز، برگهای ریخته را نمیشمرند
قصه
قصه ویرانی ست
و کسی نشمارد، این برگ های ریخته را
قدسی قاضی نور
نه بهار با هیچ اردیبهشتی
نه تابستان با هیچ شهریوری
و نه زمستان با هیچ اسفندی
اندازه پاییز به مذاق خیابانها خوش نمیآید
پاییز مهری دارد که به دل هر خیابانی مینشیند
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملالانگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
وه … چه زیبا بود اگر پاییز بودم
فروغ فرخزاد
اشعار زیبای پاییزی
وقتی که میرفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان آمد اگه نیایی، پاییز میماند
تو را به دل پاییزیات قسم میدهم
فصلها را به هم نریز
مجید محمدی
و من سکوت خسته پاییزم
دلتنگتر از برگ زخمی باغ تنهاییها
و صدایم صدای سکوت غروب
من همان شعرم برای رفتن
برای از غروب گذشتن
من همان باد پاییزم
روی رگبرگهای زخمی قلب شکسته
چیزی که ویرانمان میکند پاییز نیست
مثل کودکی که با بیاعتنایی به سیبی نگاه میکند
به آسمان خیره ماندهام
آسمانی که بین طلوع و غروبش
حتی سنجاقکی پوست نمیاندازد
آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است
و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه
محمد رضا رحمانی
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانهای نمیافتاد
نه موسیقی باد بود
نه سمفونی کلاغها
نه رقص برگ
و من
هیچ بهانهای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم
بهرام محمودی
این برگهای زرد
به خاطر پاییز نیست
که از شاخه میافتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آنها
پیشی میگیرند از یکدیگر
برای فرش کردن مسیرت
یغما گلرویی
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
شعر نو درباره پاییز
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختهای باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانه پاییز؟
حسین منزوی
…شعر پاییزی کوتاه…
پاییز را
به هیچ میانگارد
دستی که دستهای تو را دارد
سیدعلی میرافضلی
منطقِ پاییز
مثل بیمنطقیِ زنی ست
که وقتی دارد از زندگی مردی میرود
موهایش را رنگ میکند
کامران رسول زاده
پاییز هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد
با اینهمه
از منبر بلند باد
بالا که میرود
درختها چه زود به گریه میافتند
حافظ موسوی
سر مکتب چه خوانده ای پاییز؟
روی حرفت نمانده ای پاییز
در درونم چه دیده ای که مرا
از خودت رهانده ای پاییز ؟
تو که یک عمر در پی خویش
عاشقان را دوانده ای پاییز
و خودت را درون سینه شان
بیشتر از این ، تپانده ای پاییز
چه کنم به قلب بی کس من
زهر هجری چشانده ای پاییز
دل من را ببین که مدت هاست
به کجاها کشانده ای پاییز
کاش میشد ببینم این را باز
که به اوجم رسانده ای پاییز
#سجاد_صادقی
پاییزِ برگریز
مانند یک مسافر ِغمگین
از کوچه های ابریِ آذر
عبور کرد
و کوله بار ِ رنگیِ خود را
بر دوشِ خُشکِ درختان نهاد
پاییز برگریز
با گامهای ریز
از روی سنگفرشِ زردِ خیابان گذشت
با مهرِ مهربان وداع کرد
و دستِ آبیِ آبان را
با خود گرفت و بُرد
پاییز برگریز گذر کرد و بعد از آن
در بُهت ِسردِ پنجره ها یخ زد
صحرا
در چشمِ سبزِ درختان
سپید شد !
پاییز رفته بود
وَ یلدا
با چشم هایی از بلور و بنفشه
می گریست !
مطلب مشابه: متن کوتاه در مورد پاییز / 30 جمله ناب و احساسی درباره خزان
دوبیتی درباره پاییز
تلفیق دو عطر…زندگی یعنی این
لبخند دو چتر…زندگی یعنی این
پاییز برای عشق،فصل خوبی است
نقطه سر سطر،زندگی یعنی این!
“امید صباغ نو”
با همهمه مبهم باغی در باد
با طرح مه آلود کلاغی در باد
از دور صدای پای پاییز آمد
چون پچ پچ خاموش چراغی در باد
“قیصر امین پور”
ذوق ِخودکار ِ نویِ بچهْ مرتّب ها بود
فصل ِ پاییز، پُر از لانه ی عقرب ها بود
دست ِ پاییز به لیوان ِ تو سَم می ریزد
فکر ِ پاییز، مرا باز به هم می ریزد
“محسن اميرى مقدم”