جملاتی از هانا آرنت (متن های عمیق فلسفی و سیاسی از هانا آرنت)
جملاتی از هانا آرنت را برای شما دوستان قرار دادهایم. هانا آرِنْت فیلسوف سیاسی و تاریخنگار آلمانی-آمریکایی بود. از اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهٔ بیستم میلادی بر جای گذاشت. آرنت سالها در دانشگاههای ایالات متحده آمریکا نظریه سیاسی تدریس کرد زمینهٔ کاری و آثارش، موضوعاتی همچون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی و تمامیتخواهی حکومتهای استبدادی است. او از یهودیانی بود که از هولوکاست جان سالم به در برد و از آلمان به ایالات متحده مهاجرت کرد.
متن های عمیق از هانا آرنت
چنین مینماید که این اعتقاد توتالیتر که میگوید هرچیزی امکان پذیر است ، تاکنون تنها تا اینجایش اثبات گشته است که هر چیزی را میتوان نابود ساخت .
با اینهمه ، رژيم های توتالیتر در کوشش هایشان برای اثبات اینکه هرچیزی امکان پذیراست ، بی آنکه خود آگاه بوده باشند ، کشف کردهاند که جنایتهایی وجود دارند که نه میتوان کیفر آنها را تعیین کرد و نه میتوان آنها را مورد بخشودگی قرار داد .
فراتر از آنچه به ما دیکته ميشود، آیا ما نوع دیگري ميتوانیم زندگي کنیم؟!
بعد از اینکه انسان مدرن به قابل اعتماد نبودن حواس خود پی برد ، شبح شک و تردید شروع به تعقیب او از همه جهتها کرد.
“حتی در تاریکترین زمانها حق داریم توقع دیدن خردک نوری را داشته باشیم.”
امروزه میدانیم که کشتن بسی بهتر از آن چیزی است که انسانی میتواند بر انسان دیگر تحمیل کند و اینکه از سوی دیگر مرگ به هیچ روی بیشترین چیزی نیست که آدمی باید از آن بهراسد. مرگ «مظهر هر چیز رعبآور» نیست و متأسفانه مجازاتهایی وجود دارند که بسی از اعدام خشنتر و بیرحمانهترند. این جمله که «اگر مرگ نبود، هیچ هراس دیگری بر روی زمین وجود نداشت» باید تبصرهای بخورد تا در کنار مرگ، جا برای درد تحمل ناپذیر باز شود. افزون بر این، اگر درد به مرگ نیانجامد ، برای آدمی بسی تحمل ناپذیرتر خواهد بود. وحشتناکی مجازات ابدی دوزخ درست از همینجاست، اگر دوزخ تهدیدی بزرگتر از مرگ برای همیشه نبود، هرگز ابداع نمیشد.
فهمیدن فعالیتی پایانناپذیر است که طی آن در عین تنوع و تغییر مدام، با واقعیت کنار میآییم و آشتی میکنیم و به عبارت دیگر در جهان احساس آشنایی و آسودگی میکنیم
فهمیدن روندی پایانناپذیر است و بنابراین نمیتواند هیچ نتیجهی نهایی تولید کند
فهمیدن زندهبودن به شکلی ویژهی آدمیست.
دروغ همیشه پذیرفتنیتر از واقعیت است و با عقل بیشتر جور درمیآید، چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که پیشاپیش میداند که مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند…
حال آن که واقعیت این خصلت اضطرابآور را دارد که ما را با چیزی غیر منتظره روبهرو میکند که آمادهاش نبودیم.
مطلب مشابه: سخنان قصار وینستون چرچیل سیاستمدار معروف { 50 نقل قول با معنی }
جملات قصار هانا آرنت
هدف این نظام خودسرانه (توتالیتر)، نابود کردن حقوق مدنی کل جمعیت کشور است، به صورتی که سرانجام مردم کشور حتی در سرزمین خودشان نیز مانند افراد فاقد ملّیت و بیخانمان، از حقوق قانونی محروم شوند. نابودی حقوق انسانها و کشتن شخصیت حقوقی اش، لازمهٔ چیرگی مطلق بر اوست.
این قضیه نه تنها در مورد مقولات ویژهای چون جنایتکاران، مخالفان سیاسی، یهودیان و همجنسگرایان صدق میکند، بلکه به تدریج یکایک ساکنان کشور توتالیتر نیز مشمول این قضیه میشوند.
توافق آزادانه به همان اندازه مخالفت آزادانه با رژیم، مانع چیرگی تام به شمار میآید.
دستگیری خودسرانه که قربانیانش را از میان مردم بیگناه برمیگزیند، اعتبار اصل توافق آزادانه را ازبین میبرد، درست همچنان که شکنجه -برخلاف مرگ- امکان هرگونه مخالفتی را از انسان سلب میکند…
در درازمدت، هیچ رویکرد و هیچ عقیدهای نیست که بتواند در برابر ارعاب شدید پایداری کند.
هنگامی که مدام به شما دروغ میگویند، نتیجه این نیست که شما این دروغ ها را باور میکنید؛ بلکه این است که دیگر هیچکس به هیچچیز باور ندارد.
مردمی که دیگر نتوانند چیزی را باور کنند، نمیتوانند نظری هم داشته باشند.
نه تنها از توانایی اقدام به کاری محرومند، بلکه از توانایی اندیشیدن و داوری کردن محروم میشوند و با چنین مردمی، شما هرکاری بخواهید میتوانید بکنید.
فلسفهٔ مارکس بیش از آنکه سروته کردن فلسفه هگل باشد ، وارونه کردن رتبه بندی سنتّی بین اندیشه و کنش، بین ژرف اندیشی و کار و بین فلسفه و سیاست بود…
پیش بینی مارکس در مورد اینکه در شرایطی که بشریت اجتماعی شده پدید آمده باشد ، دولت زوال خواهد یافت ، و اینکه بهرهوری کار چنان افزایش خواهد یافت که به نحوی موجب منسوخ شدن خود کار خواهد شد و به این ترتیب ، وقت آزاد کم و بیش نامحدود برای همهٔ اعضای جامعه تضمین خواهد شد ، دارای بیشترین اهمیت است…
چون مُد زادهٔ نیاز به دگرگونی است، دگرگون میشود.
متن های بسیار فلسفی از هانا آرنت
روشن است که مسائل به آن سادگی که قانون نویسان تصور کرده بودند، نیست و هرچند از نظر حقوقی اهمیت چندانی ندارد اما از نظر سیاسی بسیار مهم است که بدانیم چقدر طول میکشد تا یک شخص معمولی بر انزجار ذاتی خود از جنایت غلبه کند و زمانی که به این نقطه برسد، دقیقاً چه اتفاقی برای او میافتد؟!
در میان عواطف، عشق بزرگ ویرانگر سنتهای پذیرفته اجتماعی و به همان اندازه، خوار شمارنده اموریست که «شایسته احترام ما» شدهاند. این همان طرز برخورد مطرودان و منزویان با جهان متمدنی بود که از آن زاده شدند. ولی زندگی در جامعه زیسته میشود.
همانطور که در داستان غم فرجام زوجهای پرآوازه عاشق در ادبیات میبینیم، عشق نیز ویرانگر زندگی است، طبعا نه عشق رمانتیک که صحنهآرای سعادت ازدواج میگردد.
آیا اگر نه خود شور عاشقانه، که زندگی شورمندانه با گریختن از جامعه تضمین نمیشود؟
تنهایی برخلاف خلوت، توان و آزادی ما برای اندیشیدن را از میان میبرد…
آنچه انسانها را برای پذیرش سلطۀ توتالیتاریسم در جهانی غیر توتالیتر آماده میسازد، تبدیل شدن «تنهایی» به تجربهای روزمره است؛ تجربهای مرزی که پیش از این به شرایط اجتماعی خاصی در حاشیه جامعه، مانند کهنسالی، محدود بود [و اینک] به تجربهای عمومی بدل شده است.
رهبران توتالیتر فقط تا هنگامی که میتوانند همه چیز را پیرامونشان به حرکت درآورند، بر اریکهٔ قدرت باقی خواهند ماند. از اینرو، همین ناپایداری شدید، تصدیق دلخوش کنندهای است برای این رهبران مرده که چه خوب توانستهاند رعاهایشان را به ویروس خاص توتالیتر آلوده کنند. چرا که اگر قائل به وجود چیزی چون شخصیت یا ذهنیت توتالیتر باشیم، سازگاری شدید و عدم تداوم، بیگمان، ویژگیهای برجستهٔ آن را تشکیل میدهند. بنابراین خطاست اگر چنین پنداریم که ناپایداری و فراموشکاری تودهها، بر این دلالت میکنند که آنها از وهم توتالیتر بیرون آمدهاند.
خطای جدیتر این خواهد بود که بخاطر این ناپایداری، فراموش کنیم رژیمهای توتالیتر، تا زمانی که بر اریکهٔ قدرتند، و رهبران توتالیتر تا هنگامی که زندهاند ، «از پشتیبانی تودهای برخوردارند».
مطلب مشابه: سخنانی از ارنستو چگوارا؛ 50 متن با معنی و عمیق از شخصیت معروف انقلابی
اخلاق تا جایی که بیش از مجموع «آداب و رسوم» است- یعنی بیش از مجموع آداب و رسوم و ملاکهای رفتار که از طریق سنت متصلب شدهاند و بر مبنای توافقها اعتبار دارند که هر دو پا به پای زمان تغییر میکنند- دست کم به لحاظ سیاسی، برای مقابله با خطرهای عظیم عمل از طریق آمادگی بخشودن و بخشوده شدن، آمادگی عهد بستن و بر سر عهد خود ایستادن، تکیهگاهی بیش از ارادهٔ نیک ندارد.
شعر، حتی اگر به صدای بلند خوانده شود، شنونده را به نحوی دیداری تحت تاثیر قرار میدهد؛او به کلمهای که میشنود نظر ندارد، بلکه به نشانهای نظر دارد که به یاد میآورد و با آن به چیزهای دیدار پذیری که آن نشانه آشکارا آن را نشان میدهد.
این تفاوت بین تفکر انضمامی در قالب تصویر و پرداختن انتزاعی ما به مفاهیم زبانی، جالبند و قرار از ما میربایند،چون در میان آنها یک فرض را میتوانیم آشکارا مشاهده کنیم که بین ما و چینیها مشترک است: تقدم بیچونوچرای دیدن برای فعالیتهای ذهنی.