شعر درباره کوچه؛ 30 اشعار زیبا درباره کوچه زیبا و قدیمی
ما در این بخش از مطلب خود می خواهیم زیباترین جملات احساسی و عاشقانه را در وصف کوچه در اختیارتان قرار دهیم. با ما همراه باشید.
شعر در مورد کوچه
با آوردن اسم کوچه ناخودآگاه ذهنمان به گذشته ها و خاطرات قدیمی کوچ می کند. خاطراتی که گاه تلخ و گاه شیرین بودند. ما در ادامه این متن می خواهیم با آوردن مجموعه ای از جملات ناب و احساسی همچون قطار زمان، شما را به آن دوران ببریم. با ما همراه باشید.
تنها نگران این بودم؛
که به جستجوی تو
در دورترین کوچه ی دنیا
به خانه ات برسم
و تو به جستجویم رفته باشی!
چه غمبار
وقتی نمی دانی
گم کرده ای
یا گم شده ای؟
سرانجام باورت میکنند
باید این کوچهنشینانِ ساده بدانند
که جرم باد … ربودن بافههای رویا نبوده است.
من و تو
کاشف تمام خیابان ها و
کوچه های خلوت و دنج
این شهریم،
فقط به بهای یک بوسه!
هنوز هم می توان
دنیا های جدیدی را کشف کرد!
بعد از نگاهت
با این عاشقانه های بی قرار
چه کنم؟
با این قرار های بی قراری
چه کنم؟
چیزی بگو
حرفی بپاش بر دهانِ این کوچه
که همهمه اش هر روز
زخمی تازه در دلم باز می کند…
می توانستم پا برهنه
کوچههای باریکِ باغ را بدوم
می توانستم دامنم را پر از شکوفههای یاس کنم
و مست شوم …
مطلب مشابه: متن در مورد عشق واقعی؛ گزیده متن های زیبا درباره عشق واقعی و حقیقی
فراموشت کرده ام
مثل کودکی که
میان کوچه پس کوچه های شهر
آواره است
و راه خانه اش را
گم کرده است!
اگر به خانه ی من آمدی
برای من
ای مهربان!
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم
ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار!؟
نکند در ته این کوچه بن بست
آن زمانی که عصا
همره گامهایم
همدلم میشود و میبردم تا فرجام
گنج پنهان مرا
مار این غاشیه درد به یغما ببرد
نکند قلب مرا
مور و مار از قفس سینه ی تنها ببرد
عشق را لعن خدا طعمه کرمها کند و
سینه کش خاک به زنهار ببرد
نکند باد به خاکسترم آتش زند و
شعله اش دود شود و داغ مرا
آه کند و تا به ثریا ببرد
نکند روزی
روزی از روزها که این شعبده باز
این دنیا
ورد اندوه بخواند به خرابات و مرا مست براند ز خودش
درمیان کوچ زرد کوچه ها
خیزان و افتان
لنگ لنگان
سوزان و لرزان
به نیستان ببرد
زان صنیع بی تصنع از نی ساقی بخوانم و بخوانم تا که صمع این فلک را کر کنم :
من بسان خویش بودم
چون خرابت گشتم و بی خویش گشتم
حال به کیشت بازی بازار می بینم ز چشمت گریه های زار می بینم به رویت عاشقی بر دار می بینم ز مویت پیچش اغیار می بینم
فقط چندی تو را بی خویش در خواب
در پندار می بینم
در فراقت من نمیرویم
بی فروغت ره نمیپویم
در فقانت نوش و لعل و لیلی دیگر نمیجویم
مبادا باده ها بر باد دهند عشق تو را
مسخم کنند
تا روزی از روزها
که روز دیگری نیست در پیش
گنج پنهان مرا
در ته بن بست دنیا
مار این غاشیه درد
به یغما ببرد
نکند عمر به پایان رسد و
پیک هایم که به پای هر کبوتر بسته ام
پای گور این دل تنها به پایت برسد
آن زمان خواندن ندارد نامه ها
خواندم فایده ندارد بارها
کوچه ها
آه کوچه ها
میشناسید رد پایم را که بارها گشته است در گرد کویش
گرد آن خانه که گنجم را نهفته در دلش ?
او شنیدست آیا ?
چک چکم را روی بام منزلش ?
که به ناودان ریخته و مالان و نالان در تن بی جان خود دالان به دالان ، حفره کندست تا رساند دل به آن صاحب دلش
تو خودت باز آی و گو
دل به دل راه دارد آیا ?
یا که بیهوده تو را میکاود این جان کز لجام بگسیخته خود با لجن آمیخته خود را در میان این گل و لای
آه…
متن غمگین درباره کوچه
تنها نگران این بودم؛
که به جستجوی تو
در دورترین کوچه ی دنیا
به خانه ات برسم
و تو به جستجویم رفته باشی!
چه غمبار
وقتی نمی دانی
گم کرده ای
یا گم شده ای؟
می توانی سینه ام از سیل غمها پر کنی
آب چشمم از مصیبت می توانی کرکنی
می توانی معده ام را از غذا خالـی کنی
یا که دستانم ز رنج کار خلخالــی کنی
می توانی با حسد یا با قلـــم بلوا کنی
مهر مردم را برای همدگر دعوا کنــی
می توانی کینه باشی در دل دیو وطن
یا سکوتی سرد بر ظلم وستم در حق من
کوچه بن بست باشی بر رخ فردای من
یا که جغد شوم باشی تکیه بر شبهای من
کاش اما لحظــه ای دریا شـــــوی
فارغ از کین وستـــم، شیدا شــــوی
چشمه باشی،کوه باشی، ساده اما پرغرور
کوچه باشی، محرم اسرار شبهای ســرور
شور باشی، شعر باشی،عشق باشی، پرفروغ
دیده واشک ومحبت، مهربانی بـی دروغ
سالها بعدِ رفتنت
هربار که از پنجره به کوچه نگاه می کنم
برایم دست تکان می دهی
با چمدانی که
همه چیز را بُرد
حتی همین کوچه را،
همین پنجره را،
چشم هایم را،
ادامه این شعر را…
گفتی از کدام کوچه میایی !
سر هر کوچه بن بست
که نبضش چون کبوتر میزند
سر کوچه که بایستی
ته کوچه پنجره ای پیداست
که از ان نور سپیدی میتابد
پنجره با طپش ثانیه ها میخواند
کاش با دل و جان گوش دهی
خواهی فهمید چرا
دلتنگی خود را
با گریه به باد می گوید…….!؟