چندین معما جذاب و چالش برانگیز (75 معمای سخت و ساده جالب)
معما گاهی میتواند یک بازی فکری باشد که قطعا همه ما ایرانیها آن را انجام دادهایم. در این بخش از سایت ادبی نیز ما قصد داریم چندین معما جذاب و چالش برانگیز را برای شما دوستان قرار دهیم. در ادامه با ما باشید.
معماهای بسیار جذاب و سخت
چه چیزی همیشه میآید ولی هرگز نمیرسد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: فردا
اگر هواپیما در مرز بین آمریکا و کانادا سقوط کند، بازماندگان را کجا دفن میکنند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: بازماندگان را که دفن نمیکنند!
اگر در یک کاسه شش سیب وجود داشته باشد و چهار تا سیب از آن بردارید، چند عدد سیب دارید؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: همان 4 عددی که برداشتهاید.
اگر قطاربرقی با سرعت 161 کیلومتر بر ساعت به سمت شمال حرکت کند و باد با سرعت 16 کیلومتر بر ساعت بوزد، دود به کدام سمت متمایل میشود؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: قطار برقی دود ندارد.
برخی از ماه ها 31 روز دارند، برخی دیگر 30 روز، اما چند ماه 28 روز دارند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: همه ماهها 28 روز را دارند.
حسابدار گفت وکیل برادر من است، ولی وکیل شهادت داد که او برادری ندارد! کدام یک دروغ میگویند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: هیچکدام، حسابدار خواهرش است.
در مزرعه عمو بیل طوفان وحشتناکی شد و به جز هفت گوسفند همه کشته شدند. چند گوسفند هنوز زنده هستند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: 7
چه چیزی بالا و پایین میرود اما همیشه در همان مکان باقی میماند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: پله
مردی در طبقه صدم آپارتمانی زندگی میکند. در روزهای بارانی او تمام راه را سوار آسانسور میشود، اما در روزهای آفتابی او تا طبقه پنجاهم سوار آسانسور میشود و باقی راه را از پلهها میرود! چرا؟
جواب: قد مرد کوتاه است و دستش به دکمه طبقه 50 میرسد. در روزهای بارانی او از دسته چترش برای زدن دکمه کمک میگیرد.
یک مرد همراه با پسرش تصادف کردند. این مرد در راه انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد، اما پسر به سرعت باید تحت عمل جراحی قرار میگرفت. جراح اورژانس گفت: من نمیتوانم او را عمل کنم، چون این پسرم است! این چگونه ممکن است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: جراح اورژانس مادر پسر بود.
مطلب مشابه: چندین چیستان جذاب و چالش برانگیز {150 معما و چیستان سخت و آسان جالب}
معماهای جذاب و جالب
در یک خانه سه اتاق مهم وجود دارد. اولی پر از پول است. اتاق دوم با مقالات مهم پر شده و اتاق سومی پر از جواهرات است. یک روز تمام این اتاقها در آتش سوخت. پلیسها ابتدا آتش کدام اتاق را خاموش کردند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: هیچکدام، زیرا پلیس آتش را خاموش نمیکند. آتشنشانها این کار را انجام میدهند.
هشت مرد روی مبلی نشستهاند. سه پا میشکند و شش مرد میروند. چند پا باقی میماند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: پنج، چهار پا از مردان باقیمانده و یک پا، پایه باقیمانده مبل.
شما در حال رانندگی با اتوبوس هستید. وقتی مسیر خود را شروع میکنید، پیرزنی به نام خانم اسمیت و پسر جوانی به نام ریموند در اتوبوس هستند. در اولین ایستگاه، پیرزن پیاده میشود و فروشندهای به نام ادوارد سوار میشود. در ایستگاه بعدی، جک و خواهرش جیل، و همچنین سه زن با کیسههای خرید سوار میشوند. اتوبوس پانزده دقیقه حرکت میکند، سپس میایستد. ریموند پیاده میشود و مردی با همسرش سوار میشود. بعد زنی با پرندهای در قفس سوار اتوبوس میشود. اسم راننده اتوبوس چیست؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: اگر یادتون باشه شما راننده اتوبوس هستید.
حداکثر تعداد دفعاتی که یک صفحه روزنامه را میتوان با دست از وسط تا کرد چقدر است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: یکبار، زیرا پس از آن شما آن را به ربع، هشتم و غیره تا میکنید.
یک قایق ماهیگیری با یک نردبان در بندر به دیواری تکیه داده است. پنج پارو و دو تور ماهیگیری در قایق وجود دارد. فاصله بین دو پله متوالی روی نردبان یک متر است. اگر امواجی که به دیوار میزند در هر نیم ساعت نیم متر بالا رود، چقدر طول میکشد تا شش پله از نردبان زیر امواج قرار گیرد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: از آنجایی که قایق ماهیگیری با امواج بلند میشود، هیچچیز زیر آب نخواهد رفت.
اگر عدد 30 را به نصفِعدد تقسیم کنید و ده را به آن اضافه کنید چه چیزی به دست میآید؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: 70، زیرا نصف عدد (0.5) تقسیم بر 30 برابر 60 میشود، و 10+60=70.
چه چیزی به بزرگی یک فیل است اما اصلاً وزن ندارد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: سایه یک فیل.
چه چیزی را نمیتوان در آتش سوزاند یا در آب غرق کرد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: یخ، بهجای سوختن در آتش ذوب شده و در آب شناور میشود.
جان وارد یک بار میشود و یک لیوان آب میخواهد. ساقی بهطور ناگهانی با تفنگ به سقف شلیک میکند. جان میگوید متشکرم و بیرون میرود. جان چرا آب میخواست؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: جان سکسکهاش گرفته بود و ساقی از روش غافلگیری استفاده کرد تا او را از شر سکسکه خلاص کند.
آن چیست که موهای طلایی دارد و در گوشهای ایستاده است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: جارو
حدود 4000 سال پیش از بقایای تمدن سومر، در جایی که الان به اسم عراق میشناسیم، سروکله این معما، که از سختترین معماهای دنیا است، پیدا شد:
«یک خانه وجود دارد. شخصی نابینا وارد آن میشود و بینا از آن خارج میشود! آن چیست؟»
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: مدرسه. (این معما بیانگر ارزشی است که سومریان برای آموزش قائل بودند.)
آن چیست که صبح روی چهار پا، ظهر روی دو پا و عصر روی سه پا است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: انسان. (چهار پا به معنای کودکی و چهار دست و پا راه رفتن، دوپا به راه رفتن میانسالی و سه پا به دوران پیری که انسان با عصا راه میرود اشاره دارد.)
رضا دوستانش حسن و علي را به خانه خود دعوت كرده است و چند جعبه را روي ميز قرار داده است. همه آنها كاملا منطقي
هستند.
جعبه قرمز كوچك
جعبه قرمز متوسط
جعبه سياه بزرگ
جعبه آبي كوچك
جعبه آبي بزرگ
رضا به دوستانش مي گويد كه هديه اي را در يكي از جعبه ها گذاشته است و به طور خصوصي رنگ جعبه را به حسن و اندازه
جعبه را به علي گفته است و هر دو اين را مي دانند. گفتگوي زير در جريان است.
حسن: نميدانم كدام جعبه حاوي هديه است، و همچنين ميدانم كه علي نميداند.
علي: من قبل از صحبت شما مي دانستم كه نمي دانستيد كدام جعبه حاوي هديه است.
حسن: آه، حالا كه اين را مي گويي، مي دانم كه كدام جعبه بايد حاوي هديه باشد.
سوال: كدام جعبه حاوي هديه است؟
یک نفر کشته شده تمام درهای خونه قفل بوده اند .هیچ پنجره ای هم وجود نداشته. پلیس گزارش داده که هیچ اثر انگشتی روی درها نبوده واصلا هیچ دری باز یابسته نشده وهمگی قفل بوده اند.قاتل چگونه وارد اتاق شده؟
معما:
یک روز جمعه ۲ پدر و ۲ پسر برای تماشای فیلم روز تولد به سینما می روند و بعد از سینما به بستنی فروشی رفته ۳ عدد بستنی سفارش میدهند در حالیکه هر نفر یک بستنی میل می کند. این چطور امکان دارد؟
می دود و می دود اما هرگز نمی تواند فرار کند؛ اغلب دیده می شود، اما هرگز دیده نمی شود. وقتی طولانی می شود باعث بی حوصلگی می شود، وقتی کوتاه می شود، ترس می آورد. آن چیست؟
زمان که اغلب با خیره شدن به ساعت تماشا می شود
این تنها سبزی یا میوه ای است که هرگز به صورت منجمد، کنسرو شده، فرآوری شده، پخته شده یا به هر شکل دیگری به جز تازه فروخته نمی شود. چیست؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
کاهو
من در ترس به دنیا آمدهام، در حقیقت بزرگ شدهام و در حقیقت به خود میرسم. زمانی که فراخوانده می شوم، می آیم تا در خدمت فرد باشم. من چی هستم؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
من راه را به سوی ناشناخته ها هدایت می کنم و در جایی که ترس وجود دارد، قدرت می آورم. من خالق اختراع و سازنده همه ماجراها هستم. من چی هستم؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
من کنجکاو هستم!
مردی در یک طرف رودخانه و سگش در طرف دیگر است؛ مرد سگ خود را صدا می کند که بلافاصله بدون خیس شدن و بدون استفاده از پل یا قایق از رودخانه عبور می کند. سگ چگونه این کار را انجام داده است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
رودخانه یخ زده است
علی و همسرش در اتاقی نشسته بودند و فرزند آن ها در حال تلوزیون دیدن و همسرش در حال مطالعه کتاب بود؛ ساعت 9 شب برق ها می رود، در حالی که علی برای خواب به سمت اتاق خواب می رود، همسرش به مطالعه کتاب ادامه می دهد! چگونه می توان بدون نور مطالعه کرد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
همسر علی نابینا است و برای مطالعه به نور نیاز ندارد.
می توانی عمر من را با ساعت اندازه بگیری؛ تا زمانی که زنده باشم در خدمتت هستم؛ وقتی لاغرم سریعم و وقتی چاقم کند می باشم. باد دشمن است؛ من چی هستم؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
شمع
یک دختر به تعداد خواهران برادر دارد، اما هر برادر فقط نصف تعداد خواهران برادر دارد. در خانواده چند برادر و خواهر وجود دارد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
چهار خواهر و سه برادر
ابتدا به رنگ ابرها فکر کنید. بعد به رنگ برف فکر کنید. حالا به رنگ یک ماه کامل روشن فکر کنید. حالا سریع جواب بده گاوها چه می نوشند؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
آب
الیوت روی یک نردبان 30 متری ایستاده بود که ناگهان پایش از نردبان لغزید و روی زمین افتاد اما کوچک ترین آسیبی ندید؛ چه طور ممکن است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
الیوت روی پله اول نردبان ایستاده بود
انگشتر مریم به هنگام خوردن صبحانه، داخل فنجان پر از قهوه افتاد اما مریم انگشتر را بدون اینکه خیس شده باشد بیرون آورد؛ چه طور ممکن است؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
در فنجان پودر قهوه خشک وجود داشت.
مورد ستایش تعداد کمی، مورد ترس و نفرت بسیاری! معشوقه کل عقلای جهانی، استاد در هنر اعداد؛ حل کننده بسیاری از اسرار، گاهی ناتوان در حل مسائل! آن چیست؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
ریاضی
مردی در یکی از اتاق های هتل خوابیده بود که صدای کوبیدن در را شنید؛ پتو را جا به جا کرد و از تخت پایین آمد. به سمت در رفت و در را باز کرد و دید که غریبه ای بیرون ایستاده است؛ وقتی در را باز کرد، آن غریبه گفت: “ببخشید، حتماً اشتباه کردم. فکر کردم این اتاق من است.”
مرد غریبه سپس به سمت راهرو رفته و از پله ها پایین رفت. مرد در را بست و بلافاصله با نیروهای امنیتی تماس گرفت. او از آن ها خواست فورا آن غریبه را دستگیر کنند. به نظر شما چرا از آن ها خواست که آن غریبه را دستگیر کنند؟ چه چیزی او را مشکوک کرد؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
جواب: غریبه گفت فکر می کند اتاق مال اوست. اگر چنین بود، کلید اتاق را در اختیار داشت و بنابراین در نمی زد.