متن روانشناسی درباره عشق {20 متن عمیق و سنگین روانشناسی درباره عشق }

چندین متن روانشناسی درباره عشق را برای شما دوستان قرار دادهایم. این متون عمیق روانشناسی از بزرگان این رشته است و دارای عمق سنگین. پس اگر شما نیز مخاطب جدی دنیای روانشناسی و روانکاوی هستید، در ادامه با ما باشید.
جملات عمیق روانشناسی
یک رابطه دیالکتیک میان بیاحساسی و خشونت وجود دارد. در بیاحساسی زیستن، خشونت پدید میآورد؛ و… خشونت، بیاحساسی ایجاد میکند. خشونت جایگزین نهایی و ویرانگریست که ناگهان سر برمیآورد تا خلایی را که هیچگونه وابستگی و رابطهای در آن نیست، پر کند…
وقتی زندگی درونی خشک میشود، وقتی احساس رو به کاهش است و بیاحساسی رو به فزونی، وقتی فرد نمیتواند بر دیگری تاثیر بگذارد یا حتی تماسی اصیل داشته باشد، خشونت مانند ضرورتی دیوآسا برای ارتباط شعلهور میشود، سائقی آتشین که تماس را با سرراستترین شیوه ممکن، به دیگری تحمیل میکند.
رولو می، از کتاب عشق و اراده، ترجمه سپیده حبیب

نقطه مقابل عشق، نفرت نیست، بلکه بیاحساسیست. نقطه مقابل اراده، دودلی -که به قول ویلیام جمیز به تکاپوی تلاش برای تصمیمگیری اشاره دارد- نیست، بلکه خود را با وقایع خاصی درگیر نکردن، بیاعتنا بودن و بیارتباط ماندن با آنهاست.
رولو می، از کتاب عشق و اراده، ترجمه سپیده حبیب
متن روانشناسی درباره دوست داشتن
طلب عشق همیشه نوعی تردید در عشق است، و تمام تردیدها به شکل تردیدی در عشق آغاز میشوند. تمام داستانهای عاشقانه داستانهای سرخوردگیاند. به ورطه عشق افتادن شما را به یاد سرخوردگیای میاندازد که نمیدانستید پیشتر داشتهاید؛ انگار کسی را میخواستهاید، یا احساس میکردید از چیزی محرومتان کردهاند، و به نظرتان میرسد که دوباره همان اتفاق افتاده است.
و آنچه در این تجربه دوباره تکرار میشود، نوعی سرخوردگی شدید، و سپس نوعی رضایتمندی شدید است. گویی شما منتظر کسی بودهاید اما نمیدانستید منتظر چه کسی هستید تا اینکه او از راه میرسد.
آدام فیلیپس
ما از فقدان عشق میترسیم. ترس از فقدان عشق یعنی منع کردن بعضی اشکال عشق (عشق محرمخواهانه، عشق بین نژادهای متفاوت، عشق همجنسخواهانه، یا روابط جنسی بهاصطلاح منحرفانه و از این دست). کودک به والدینش میگوید: «در قبال عشق و حمایتی که به من میدهید، تا جای ممکن، همان چیزی خواهم بود که دلخواه شماست.»
مطلب مشابه: جملات روانشناسی کوتاه { 100 تا از متن های عمیق و مفهومی }
خودپسندی و عشق به خود نه تنها به یک مفهوم نیستند، بلکه نقطه مقابل هم میباشند. خودپسند خود را کم دوست دارد نه زیاد و در حقیقت از خود بیزار است. این فقدان علاقه و توجه به خود، که فقط یکی از نشانههای عدم باروری است، شخص خودپسند را تهی و بیاثر میسازد.
اگر جزء سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطهجویی و میل به تملک دیگری سقوط میکند. منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آنچنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بیهمتای اوست.
احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آنطور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب، در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد. من میخواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.
لازمه عشق ورزیدن خودآگاهی و خویشتنشناسی است، زیرا عشق همدلی و هماحساسی با آدمی دیگر را میطلبد و از اهمیت دادن به ارزشها و تواناییهای بالقوه آن آدم دیگر شکل میگیرد.
عشق، همچنین، باید آزادانه باشد و اگر نباشد عشق نیست. اگر کسی را بدان جهت دوست میداریم که در دوست داشتن آدمی دیگر آزاد نیستیم و یا صرفا به خاطر روابط خانوادگی دوستش میداریم، این عشق نیست.
«بهار زیباست و عشق هم…»
زیگموند فروید

عشق کودکانه از این اصل پیروی میکند که: «من دوست دارم چون دوستم دارند.» عشق پخته و کامل از این اصل که: «مرا دوست دارند چون دوست دارم.» عشق نابالغ میگوید: «من تو را دوست دارم برای اینکه به تو نیازمندم.» عشق رشدیافته میگوید: «من به تو نیازمندم چون دوستت دارم.»
اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن
ترجمه پوری سلطانی
متن عمیق روانشناسی درباره عشق
[به اعتقاد اریک فروم] یافتن عشق بارور از دشوارترین دستاوردهای زندگی است. منظور از عشق «عاشق شدن» نیست. لازمه عشق تلاش فراوان است زیرا عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.
عشق ورزیدن به دیگران یعنی مهر ورزیدن به آنها (به معنی مواظبت و مراقبت از آنان)، یعنی علاقهمندی عمیق به حال و وضعیتشان و آسان کردن رشد و کمالشان. لازمه اینها داشتن احساس مسئولیت در پاسخگویی به نیازهای آنهاست. همچنین، عشق ورزیدن یعنی محترم شمردن و پذیرفتن فردیت آنها، یعنی مهر ورزیدن به آنها برای آنکه و آنچه هستند. برای محترم شمردن آنها، باید آنها را درست و کامل شناخت. باید به طور عینی دانست که چیستند و کیستند.
اکنون میتوان فهمید چرا یافتن عشق بارور دشوار است. عشق بیش از آن که شور و هیجان باشد، فعالیت است.
دوآن شولتز
از کتاب روانشناسی کمال
ترجمه گیتی خوشدل
عشق ورزیدن به معنی مراقبت کردن، پذیرفتن ماهیت انسانی دیگر و احترام قایل شدن برای رشد اوست. رولو می عشق را به این صورت تعریف کرد: «خوشحال از حضور دیگری و تایید کردن ارزش و رشد [آن فرد] به اندازه ارزش و رشد خویشتن». بدون مراقبت، عشق نمیتواند وجود داشته باشد، و عشق بدون مراقبت فقط احساساتی بودن پوچ یا برانگیختگی جنسی زودگذر است.
جس فیست و همکاران
از کتاب نظریههای شخصیت
ترجمه یحیی سیدمحمدی
مراقبت با عشق برابر نیست، ولی منبع عشق است. عشق ورزیدن به معنی مراقبت کردن، پذیرفتن ماهیت انسانی دیگر و احترام قایل شدن برای رشد اوست. رولو می عشق را به این صورت تعریف کرد: «خوشحال از حضور دیگری و تایید کردن ارزش و رشد [آن فرد] به اندازه ارزش و رشد خویشتن». بدون مراقبت، عشق نمیتواند وجود داشته باشد، و عشق بدون مراقبت فقط احساساتی بودن پوچ یا برانگیختگی جنسی زودگذر است. مراقبت منبع خواست نیز هست.
جس فیست و همکاران
از کتاب نظریههای شخصیت
ترجمه یحیی سیدمحمدی
این تجربه عشق و وضعیت هیجانی مرتبط با آن است که فرد را به خود میخواند، نه خودِ معشوق. در کار با بیماران آزرده از عشق، درستی و ارزش این عبارت نیچه که «انسان بیشتر دلباخته اشتیاق خویش است تا آنچه اشتیاقش را برانگیخته است» بارها بر من ثابت شده است.
اروین یالوم
از کتاب هنر درمان
ترجمه سپیده حبیب
من رویای عشقی را در سر میپروراندم که چیزی بیش از اشتیاق دو تن برای تصاحب یکدیگر بود… من رویای عشقی را در سر دارم که در آن اشتیاقی دو جانبه برای جستجوی حقیقتی برتر میان دو تن پدید آید، شاید نباید آن را عشق نامید، شاید نام حقیقی آن دوستی است.
از کتاب وقتی نیچه گریست
ترجمه سپیده حبیب
مطلب مشابه: جملات روانشناسان معروف {50 متن از روان شناسان بزرگ تاریخ)
عشق بر برابری و آزادی استوار است و اگر بر تابعیت و از دست رفتن تمامیت یکی از طرفین مبتنی شد، دیگر عشق نیست؛ گونهای وابستگی است که هرچه در پشت نقاب دلیل و عذر نهان شود، باز اصل آن مازوخیسم است. سادیسم هم غالبا در جامه عشق عیان میشود. بیشتر اوقات وقتی کسی که مدعی شد که تحکمش بر دیگری به خاطر مصلحت اوست، سادیسم محبت انگاشته میشود، غافل از آنکه عامل اصلی تلذذ از توفیق است.
اریک فروم
از کتاب گریز از آزادی
ترجمه عزتاله فولادوند

عشق و رنج جدایی ناپذیرند. آدمی چیزی را دوست میدارد که برای آن رنج برده باشد و رنج چیزی را بر خویشتن هموار میکند که عاشقش باشد.
اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن
ترجمه پوری سلطانی