متن باران عاشقانه؛ 50 متن زیبای هوای بارانی رمانتیک غمگین و شاد
در این بخش سایت متن ها گلچین 50 متن باران عاشقانه احساسی شاد و غمگین رمانتیک را با تعدادی عکس نوشته در مورد هوای بارانی زیبا را گردآوری کرده ایم.
متن درباره باران زیبا
قدم زدن زیر باران … گرفتن دست های تو … این چیزی است که آرزوی آن را دارم
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من
بی هوا
ناگهان خیسم از تو !
عاشقی را دیدم زیر باران
با چمدانی خیس
بی خداحافظی
راهی سفر بود
او به من گفت :
عشق بارانی ست
که یک روز به تو هم مي رسد
نمی دانست که من خودم بارانم
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی …
کاش نه کوچه انتها داشت نه باران بند می آمد …
می خواهم این روز را با تو خوش بگذرانم
در آغوش تو و رقصیدن با تو
در میان باران …
اما نمی توانم چون هر دو از هم دوریم …
روز بارانی مبارک
باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی میکند؟
وقتی عاشقی ، زیرِ هیچکدام ، آواز نخواند . . .
فصل باران است بارانی شویم / از درون جوشیم و طوفانی شویم
بوی خاک و بوی نمناک چمن / کیف دارد زیر باران تر شدن
در تمام قطره ها تکثیر شو / زیر باران خدا تطهیر شو . . .
دوست داشتن نم نم باران ست
کم کم می آید و به درازا می کشد
بارانى دوستت دارم
مطلب مشابه: متن عاشقانه جذاب برای مخاطب خاص؛ 30 متن احساسی برای یار و عشقم
علم ثابت کرده که شکر در آب حل میشه
پس هیچ وقت زیر بارون نرو ، چون شیرین ترین دوستم را از دست می دم !
هوای دونفره
نه ابر میخواهد
نه باران
کافیست حواسمان به هم باشد
گاه می اندیشم
چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران
و خدایی که زلال تر از باران است . . .
فرقی نمیکنه هوای الان چند نفره ست !
مهم اینه که تو نیستی و من مجبورم تنهایی، دلتنگی آسمون رو تحمل کنم …
دیر آمدی باران
آن روز که منتظرت بودم
دعا کردم بیایی ناز کردی
امروز که نمیخواهمت آمدی
آمدی تا تنهاییم را یادآور شوی ؟
تنها ادامه میدهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار . . .
متن باران عاشقانه احساسی
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است
که میگویم : من تنها نیستم ؛ تنها منتظرم . . .
باران که میبارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون ِ چتر ، من بغض میکنم ، آسمان گریه . . .
دیر آمدی باران
آن روز که منتظرت بودم
دعا کردم بیایی ناز کردی
امروز که نمیخواهمت آمدی
آمدی تا تنهاییم را یادآور شوی ؟
باران بهانه ای بود که زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی …
کاش نه کوچه انتها داشت نه باران بند می آمد …
باران همه ي وقت حادثه ای شاعرانه نیست
از آنهایی که سقفشان شده است آسمان، بپرس
کاش نامت باران بود؛ آن وقت تمام مردم شهر همراه با من برای آمدنت دعا می کردند …
میگویند باران که ببارد ، بوی خاک بلند می شود
پس چرا اینجا ، باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد . . . ؟
همسرم زیر باران با تو زیباست…
پنجره، آرزوی كوچكیست
وقتی خدا آنقدر مهربانست
كه باران را آفريد
و باران اتفاق قشنگی نيست
برای چشمهايی كه
آرزوی كسی نباشد
کاش باران بگیرد …
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند…
و من همۀ ي دلتنگی هایم را رویش “ها” کنم…
و با گوشه ي آستینم همه ی را یکباره پاک کنم
میان من و تو
فاصله یک باران ست
و خیالت که مرا
از پنجره می گیرد
و می برد
قدم زنان تا عشق.
می رسم به تو
با تن پوشی از آغوش
و دست هایی
پر از طراوت اولین سلام
گل سرخی
که گلبرگ گلبرگ
در صدای عطرها
هجا می کند تو را.
میان من و تو
فاصله یک باران ست.
پرویز صادقی
همانند باران پاییزی؛
بارانِ دوست داشتنت»
یکریز بر من می بارد
و من مدت هاست؛
خیس از علاقه توأم !
دیـر آمدی بـاران
دیـــــر
من در جــایــی
در حجـــم نبــودن کســی خشکیـــدم . . .
بغض هایم رابه آسمان ؛ سپرده ام
خدا بخیر کند باران امشب را . . . !
همین جا که هستی و من با توام
همین جا که از کل دنیا کمیم
تو بـارون پاییزی و کوچه ها
چه خوبه تو و چتر و من با همیم !
گاهی باران همه دغدغه اش باغچه نیست
گاهی از غصه تنها شدنش می بارد
باز بـاران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر !
چه تفاوت دارد . . .
جملات احساسی در مورد باران رمانتیک
از تاریخِ عکس هایمان بیرون بیا
پای آغوشِ من در میان است !
شعری
نوازشی
یک استکان چای
یا هر چیزی
هر چیزی که پنجرههای بسته را باز کند
هر چیز که خاطره ی عشق را
در گوشه گوشه ی خانه زنده کند !
دل ، باران میخواهد
و شانههای پر اعتماد …
نیکی فیروزکوهی
باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست
“مولوی”
توی زندگیت بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه میکوبی
ابر باش که منتظرت باشند که بباری
بارونو دوس دارم هنوز
چون تورو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون می باره
چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم صدای بارش باران را
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی است که
رنگ تنهایی دارد، بوی فراق و درد دوری
کپشن درباره باران
بـه باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانهات خواهد کرد
اگر ببارد ؛ از شوق
اگر نبارد ؛ از دلتنگی …
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو
یک دست که قفل شود در دست من . . .
اینقدر دوست دارم که پروانه ها گیج میشوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب میوفتد
هوا آفتابی باشد یا ابری فرقی نمی کند
بی تو …
چشم های من همیشه بارانی است …
دلم بـه عظمت باران برایت دلتنگی می کند…
امروز عجیب؛ بی واژه؛ بی حصار… ؛
می خواهمت…
“پاییز” مرا عاشق میکند
“باران” عاشق تر
حالا تو بگو
این “باران پاییزی” با من چه میکند . . . ؟
مطلب مشابه: جملات ادبی در وصف بهار؛ 30 جمله ادبی کوتاه عاشقانه زیبا درباره فصل بهار
دلتنگِ تو
از راه
به روزی دیگر
می رسم
به ساعتی دیگر
خیابانی دیگر
خزانی دیگر
باران ِ کماکان ِ من
در انتظار ِ هرچه ایستاده باشم
تویی
که آغاز می شوی
و به هر کجا که رسیده باشم
از تو ست
که تَرَم
یاور مهدی پور
ناودانها شرشر باران بی صبری ست
آسمان بی حوصله، حجمِ هوا ابری ستکفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری ستپشت شیشه میتپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری ستو سرانگشتی به روی شیشههای مات
بار دیگر مینویسد: «خانهام ابری ست»
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
وقتی که میبُریم مدام از هم
این عشق نیست ؛ چاقوی زنجانیست !
همچون باران باشیم
رنج جدا شدن از آسمان را
در سبز کردن زندگی جبران کنیم
دلنوشته درباره باران و هوای ابری
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گرچه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست
از تاریخِ عکس هامان بیرون بیا
پای آغوشِ من در میان است !
شعری
نوازشی
یک استکان چای
یا هر چیزی
هر چیزی که پنجرههای بسته را باز کند
هر چیز که خاطره ی عشق را
در گوشه گوشه ی خانه زنده کند !
دل ، باران میخواهد
و شانههای پر اعتماد …
نیکی فیروزکوهی
باید جای من باشی تا بفهمی
وقتی باران می بارد
تنهایی پشت یک پنجره
چقدر عمیق می شود …
ترنم باران را نصار چشمانت می کنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار می گذارم
و دست نوازشم را به موهایت هدیه می کنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری …
متن ادبی زیبا در مورد باران
همیشه سر به زیر و ساده بودی دختر باران
شبیه من تو هم افتاده بودی دختر بارانشلال گیسوانت را به دست باد میدادی
گمانم روستایی زاده بودی دختر بارانبرایم مو به مو و خط به خط میگفتی از هر چیز
تو از اوج جنون افتاده بودی دختر بارانشبیه من که مغلوب نگاه آبیات گشتم
تو هم آیا به من دل داده بودی دختر باران!؟نخواهی رفت از یادم تو و آن لهجه شرقی
سوار سر به زیر جاده بودی دختر باران
اسماعیل سلیمانی مقدم
غصه میسوزد مرا، باران ببار
کوچه میخواند تو را، باران ببارابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببارخاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببارباغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار
تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار
باران را گو بی آهنگ ببار
غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه بی قرار
باران را گو بی مقصود ببار
لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرارباران را گو به ریشخند ببار
چون تارها کشیده و کمان کش باد آزمودهتر شود
و نجوای بی کوک به ملال انجامد
باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند
باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار
احمد شاملو
حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟
آب و جارو میشود بهر محرم کوچه ها . . .
السلام علیک یا اباعبدالله
می روم
به کجا؟
نمی دانم
حس بدی ست بی مقصدی!
کاش نه باران بند می آمد
نه خیابان به انتها می رسید
باران ببار
ببار و خيابانها را غرق كن
بر سر اين چهارراه
در انتظار نوح ايمباران ببار و تنگ حوصلگی مكن
آب اگر از سر نگذشته باشد
کشتی نوح نخواهد رسیدنوح خواهد آمد
و كبوترش را
بر ميدانها و ادارههای دفن شده در توفان
رها خواهد كردتا بر نُک بانکها بنشيند
و از رستگاری
خبر آورد
قدری شتاب کن بارانببين دلالهای چوب
چگونه بر هر سویی میدوند و عرق میريزندباران
ببار و خيابانها را غرق كن
و فقط لامپها را نپوشان
كه چهره نوح را ببينيمما از جماعت کشتی
فقط ابلیس را می شناسیم
محمد شمس لنگرودی
ساکت که مي شوی
چشمانت پر از بوسه مي شود
و لب هایت
در التهاب یک گل سرخ
زیر باران مي تپد
تو را
در رنگین کمان آغوشم
قاب می گیرم
و چونان پرنده ای در مشت رها مي شوم
در افق های آبی
تو هیجانی ست
شورش چشمانت
در اعتصاب لبهایت
کاش باران بودم
و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه هست
گوش کن باران را
که پیامی دارد
دست از غم بردار
زندگی کوتاه هست
باز کن پنجره را
روز نو در راه هست
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کندقطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظهها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کندبشکند در هم طلسم کهنه این باغ را
شاخههای خشک و بی بار دعا را تر کندمثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینهها تا ناکجا را تر کندچترهاتان را ببندید ای به ساحل ماندهها
شاید این باران -که میبارد- شما را تر کند
جلیل صفربیگی
قطره بارون ممکنه کوچیک دیده بشه ٬ اما یک گل تشنه ٬ همیشه منتظر باریدنشه
یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ٬ اما قلب فرستندش خیلی به یادته . . .
باران که بند بیاید…
تازه خاطره ها شروع می کنند به چکیدن
متن بارانی خدایی
می خواهم نام تو را
روی هر قطره آب بنویسم
و بگذارم که آن قطره
روح من را لمس کنم
و در قلب من جذب شود …
من می توانم نام تو را
در هرجا ببینم
در هر رنگ رنگین کمان
در هر ابری در آسمان
خیلی دلم برایت تنگ شده
در این هوای بارانی و عاشقانه
هر کجا هستم٬باشم
آسمان مال من است
پنجره٬فکر٬هوا٬عشق
زمین مال من است
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
“سهراب سپهری“
صدای باران می آید
دلم جایی تنگ است
تو گریستی یا من ؟ نمیدانم
شاید هم هر دوی ما
من برای او ، و او برای دیگری . . .
تو را در تمامی لحظاتم دارم
باران که می بارد،خیالم خیس از یاد تو میشود
به مهتاب که مي نگرم صورتت در برابر چشم هایم نقش می بندد
چه حس خوبیست داشتن تو
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست
درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست . . .
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمیداند که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم
کاش باران بودم
و غم پنجره را میشستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی
که هوا دلخواه هست
گوش کن باران را
که پیامی دارد
دست از غم بردار
زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را
روز نو در راه است
تو آفتابی بودی که
باران را دوست دارد
و من بارانی بودم
که تو را دوست داشت آفتاب من …
اما حتی اگر
تضادها جذب هم شوند
من و تو هرگز یکدیگر را نمی ببینیم
مگر در یک رویداد سرنوشت ساز
که رنگین کمانی بسازیم!
باران قشنگی به زمین می بارد
امروز هوا عطر تو را کم دارد
من غیرتیم زود به این باد بگو
از موی پریشان تو دست بردارد !
باران را دوست ندارم اگر بوی وجود تو در تک تک قطرات آن نباشد
دیشب که باران آمد ، میخواستم سراغت را بگیرم
اما خوب میدانستم ، این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی . . .
پیامک غمگین روز بارانی
باران همیشه میبارد ، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
دمش گرم ، باران را میگویم …
به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
باران
خاطره ی عاشقانه ای نیست
وقتی که چکه می کند
رویای نیمه کاره ی
زنی تنها
از سقف بلند آرزوهایش …
باران را دوست دارم که به زندگی ما می بارد
عاشق احساساتی هستم که هر طوفان ایجاد می کند
تو و من برای هر طوفانی که با آن می آید زندگی می کنیم
اوه، عزیزم، باران می گوید که من دوباره و دوباره عاشقت هستم!