متن ها

شعر زیبا درباره چشم (اشعار عاشقانه و احساسی درباره چشم یار)

در این بخش از سایت ادبی و هنری متن‌ها چندین شعر زیبا درباره چشم را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این اشعار زیبا و احساسی بیشتر با مضامین عاشقانه نوشته شده‌اند و امیدواریم این اشعار زیبا مورد پسند شما عزیزان و همراهان باشد. در ادامه با ما باشید.

شعر زیبا درباره چشم (اشعار عاشقانه و احساسی درباره چشم یار)

شعر عاشقانه درباره چشم

چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد

من همانم که پسندید و پسندیده نشد

سجاد سامانی

موی تو قرارم بهم می‌زند

چشم تو به مستی رهم می‌زند

بیژن ترقی

به آیه آیه چشم خمار تو سوگند

پس از نگاه خرابت شراب نازل شد

فاطمه معصومی

برق چشم تو به هر بت بخورد می‌شکند

چه کسی دیده بتی با هنر بت‌شکنی

مثل غزل پخته‌ی سعدی‌ست نگاهت

هربار مرورش بکنم باز قشنگ است

رؤیا باقری

روزه‌ام با ربنّای دیده‌ات وا می‌شود

العجب از آن همه ذکری که در چشمان توست

آرش شریعتی

آمدم می‌ بخورم، توبه کنم، برگردم

باز میخانه چشم تو زمینگیرم کرد

بابک نبی

مادرم گفت که عاشق نشوی! گفتم: چشم

چشم‌های تو مرا بی خبر از چشمم کرد

محمدمهدی شفیعی

کمی با سرمه زیبا کن دو چشم نکته‌بینت را

مشخص کن برایم مرزهای سرزمینت را

بنیامین دیلم کتولی

کاشف الکل اگر رازیست بانو بى‌گمان

کاشف ِمستىِ چشمانِ شما من بوده‌ام

محسن محمودى

آسمان روی زمین بود و نمی‌دانستم

آبی چشم شما سر به هوا کرد مرا

من کزین فاصله غارت شده‌ی چشم تو ام.

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

مطلب مشابه: متن درباره چشم زیبا [ جملات احساسی و خاص چشمان زیبای یار ]

چشمان تو غنائم جنگی ست بی گمان

با من کمی بجنگ که این هم غنیمت است

شعر عاشقانه درباره چشم

دل‌های سنگ را به نگاهی طلا کنی

این کیمیاگری هنر چشم‌های توست

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن

چشم‌ها بیشتر از حنجره‌ها می‌فهمند

تو با یک چشم با خلق و، به دیگر چشم با مایی

بدین منظور گم کردن، مشوّش ساز دل‌هایی

اشعار کوتاه درباره چشم

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است

گردنده فلک نیز به کاری بوده است

هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین

آن مردمک چشم نگاری بوده است

از مجموعه شعرهای خیام

چشمم چو به چشم خویش چشم تو بدید

بی چشم تو خواب چشم از چشم رمید

ای چشم همه چشم به چشمت روشن

چون چشم تو چشم من دگر چشم ندید

از مجموعه اشعار مهستی گنجوی

دل عاشق به پیغامی بسازد

خمار آلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافیست

ریاضت‌کش به بادامی بسازد

باباطاهر

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می‌کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود وُ نه دلی

چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود

آن‌دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی‌تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو، نه آتشی وُ نه گِلی

چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر

چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود

دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بود

افشین یداللهی

اشعار کوتاه درباره چشم

آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را

اشک باشد بهتر از در ثمین عشاق را

عکس نوشته اشعار درباره چشم

آب حیوان است خوی آتشین عشاق را

آیه رحمت بود چین جبین عشاق را‌

می‌کند ز آتش سمندر سیر گلزار خلیل

درد و داغ عشق باشد دلنشین عشاق را

آنچنان کز چشمه سنبل شسته رو آید برون

پاک سازد دیده‌های پاک بین عشاق را

از تهی چشمی بود عرض گهر دادن به خلق

ور نه دریا‌ ها بود در آستین عشاق را

غافلان گر در بقای نام کوشش می‌کنند

ساده از نام و نشان باشد نگین عشاق را

کوته اندیشان قیامت را اگر دانند دور

نقد باشد پیش چشم دوربین عشاق را

گر چه از نقش قدم در ظاهرند افتاده‌تر

توسن افلاک باشد زیر زین عشاق را

آسان سیران نمی‌بینند صائب زیر پا

نیست پروای غم روی زمین عشاق را

از مجموعه اشعار صائب تبریزی

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را

چشمت به کرشمه خون من ریخت

وز قتل خطا چه غم خورَد مست

توبه کنند مردم از گناه به شعبان

در رمضان نیز چشم‌های تو مست است

چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت

با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت

آورده ز غمزه سحر در چشم

در داده ز فتنه تاب در موی

سعدی

دو چشمش بسان دو نرگس به باغ

مژه تیرگی برده از پر زاغ

از مجموعه شعرهای فردوسی

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما

راه دل عشاق زد آن چشم خماری

پیداست از این شیوه که مست است شرابت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است

لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

چشم تو ز بهر دلربایی

در گردن سحر ذوفنون باد

عکس نوشته اشعار درباره چشم

نرگس همه شیوه‌های مستی

از چشم خوشت به وام دارد

شعر زیبا درباره چشم

ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم

کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

حافظ

مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او

رقص‌کنان درخت‌ها پیش لطافت صبا

به دو چشم من ز چشمش چه پیام‌هاست هر دم

که دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا

مولانا

دهانی و چشمی به اندازه تنگ

یکی راه دل زد یکی راه چنگ

به چشمی ناز بی‌اندازه می‌کرد

به دیگر چشم عذری تازه می‌کرد

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه

شد چشم من خرابِ دل و دل خراب چشم

صائب تبریزی

من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم

برنگیرم و گرم چشم بدوزند به تیر

نمی‌گویم به وصل خویش شادم گاه گاهی کن

بلاگردان چشمت کن مرا گاهی نگاهی کن

چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی

لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام

تا تو نگاه می‌کنی کار من آه کردن است

ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است

دو چشم داشت دو سبز آبی بلاتکلیف

که بر دوراهی دریا ـ چمن مردد بود

حسین منزوی

شعر زیبا درباره چشم

اشعار احساسی درباره چشم معشوق

گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم

گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم

سیدعلی صیدی طهرانی

با یافتن چشم تو آرام گرفتم

چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی

علیرضا بدیع

مطلب مشابه: متن خاص کوتاه دخترانه { 55 متن دخترونه ظریف برای کپشن و استوری }

خورشید هم از چشم سیاه تو می‌افتد

هر روز اگر طی نکند عرض جهان را

غلامرضا طریقی

آن که چشمان مرا تَر کرد، اندوه ِ تو بود

گرچه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر

علیرضا قزوه

چشم تو باده‌ترین جام حلالیست که هست

در مقامی که همان حال محالیست که هست

از مجموعه اشعار افشین یداللهی

چشم مست یار من میخانه می‌ریزد بهم

محفل مستانه را رندانه می‌ریزد بهم

فیض الله نکویی

از دست چشم‌های کسی درد می‌کشم

مادر بخوان برای من امن یجیب را

سجاد دانشمند

اشعار احساسی درباره چشم معشوق

دنیا همه شعر است به چشمم اما

شعری که تکان داد مرا چشمِ تو بود

میلاد عرفان‌پور

مطالب مشابه