جملات آخرین روزهای سال؛ متن و دلنوشته پایان زمستان
در این بخش سایت متن ها مجموعه جملات آخرین روزهای سال، متن های پایان زمستان و دلنوشته های احساسی پایان فصل زمستان و اسفند را گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.
دعای پایان سال برای دوستان
اسفند در حال اتمام است
وقت کوچ کردن به فروردین
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس ببخش اگر با نگاهی یا صدایی یا زبانی بر دلت زخمی زدم
ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریا به ودیعه می گذارم تا همای سعادت بر زندگیتان لانه کند.
از خداوند چیزی را برایتان میخواهم که جز در خاطر خدا در باور هیچکس نمی گنجد
روزهای آخر سالتون پر از رنگ خدا
سال خوبی داشته باشید
اسفند رو به پایانه…
کاش ارمغان روزهای گذشته
آرامشے باشد از جنس خدا
عید واقعی از آن کسیست
که پایان سالش را جشن بگیرد
نه آغاز سالی که از آن بےخبر است…
آخر سالتون قشنگ
آخرین روزهای سال در گذر است
ای کاش
هرچه دوری و بی قراری ست به آخر برسد
و سال جدید را با عشق و امید نفس بکشیم
و هر ثانیه اش پر باشد از شادمانی..
پیام آخر سال عاشقانه
سال پیش رو را به تو تقدیم می کنم. من مطمئنم که زندگی تو عالی است و تمام رویاهایت به حقیقت می پیوندند. ممنون که در تمام این سالها مرا دوست داشتی عزیزم و در آخرین روز سال برایت آرزوی موفقیت دارم.
من تو را آسان نیاوردم بدست
بارها این کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را آسان نیاوردم بدست
آخر سال قشنگی داشته باشی عزیزم
فدای عزیزی که آتیش عشقش ، جنگل بی معرفت ها رو خاکستر میکنه
آخرین روزهای سالت قشنگ باد
ممنون که در تمام سال دست مرا گرفتی. باشد که سال پیش رو فرصتی باشد تا عشقی را که از تو گرفتم به تو برگردانم. سال نو مبارک عزیزم.
باشد که این شب آخر سال یک شب بسیار خاص باشد. من همیشه با تو خواهم بود تا عظیم ترین رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنم و از تو حمایت کنم.
قدم گذاشتن در آخرین روزهای سال با تو یک نعمت است. من خیلی دیوانه وار عاشق تو هستم و از اینکه تو را در زندگی ام دارم بسیار سپاسگزارم. من سال آینده را سال مورد علاقه تو خواهم کرد قول میدهم.
جملات دلنوشته آخرین روزهای سال
با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ، به خانه ی دل که رسیدم محبتت را برداشتم ،
نه غباری داشت و نه کهنه شده بود ، مهرت جای جای دلم خواهد ماند
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم
اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم
سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن
از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید…
اینروزها رنگ و بوی تمام شهر میگوید بهار آمده و سال ؛ نو شده .
اما برای من بهار ؛ نه پشت پنجره ودر کوه و دشت ؛ که کنار همین شمعدانی هاي خوشبو منتظر نشسته است.
به اینکه شوق تولد یک گل در باغچه ي حیاط کوچک عشق چقدر میتواند به زندگی معنا بخشد. به قول سهراب: زندگی شاید ان لبخندی است که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت زندگی خاطره ي آمدن و رفتن ماست.
زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته و در این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی است
.گویی می خواهد به همه ی ما که در میان روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم،
یادآوری کند که من زمستان بودمو در میان شما ـ نه چندان پرقدرت
اسفند در حال اتمام است
وقت کوچ کردن به فروردین
وقت بخشیدن و صاف کردن دل
پس ببخش اگر با نگاهی یا صدایی یا زبانی بر دلت زخمی زدم
ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریا به ودیعه می گذارم تا همای سعادت بر زندگیتان لانه کند.
از خداوند چیزی را برایتان میخواهم که جز در خاطر خدا در باور هیچکس نمی گنجد
روزهای آخر سالتون پر از رنگ خدا
سال خوبی داشته باشید
“در شب سال نو، تمام دنیا این واقعیت را جشن می گیرند که تاریخ تغییر می کند. بگذارید تاریخ هایی را جشن بگیریم که در آن دنیا را تغییر می دهیم.”
اجازه دهید تمام شکست های سال گذشته شما بهترین راهنمای شما در سال جدید باشد.
“هر شروع جدید از پایان آغاز دیگری می آید.”
“چشم هایم را روی پایان های قدیمی می بندم. و قلبم را به روی شروع های جدید باز کن.
سال نو، یک فصل جدید، آیه جدید یا فقط همان داستان قدیمی
در نهایت ما آن را می نویسیم. انتخاب با ماست
دلنوشته درباره پنجشنبه آخر سال
پنجشنبه است
روز شاد کردن دلِ آنهایی که
در زیر خاک در انتظارند
روز لمس کردن خاطره ای که
در ذهن داریم
که باخود میگوییم چقدر دلم
برایت تنگ شده
برای من پنجشنبه آخر سال
با اولین پنجشنبه و دیگر پنجشنبه ها فرقی ندارد
تو که نباشی…
هر روز برای من شب است و هر شب تاریک تر از همیشه
پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی دلتنگی می دهد
چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان
نه بدستی ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام اموات فاتحه وصلوات
پنجشنبه است
همان روزی ڪه
اموات میایند به سمت نزدیکانشان
دستشان ازدنیا ڪوتاه است
و محتاج یادڪردن ماهستند
با فاتحه وصلوات
روحشون را شاد کنیم
پنج شنبه هست
یک دانه شمع و یک شیشه گلاب
چه ملاقات ساده ای دارند اموات
شادی روح اموات صلوات
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
دلنوشته آخر سال برای معلم
پر شد از بوی گل
کوچهها
خانهها
باز آغاز شد رقص پروانهها
باز هم پهن شد سفره هفت سین
سبز شد
سرخ شد
هر کجای زمین
معلم گرامی عید نوروز بر شما و خانواده گرامی مبارک باد
عقل تکرار را نمی پذیرد ، اما احساس آری
طبیعت نیز دوستدار تکرار است
طبیعت را ساخته اند از تکرارتکرار بهار مبارک باد بر شما آموزگارم مبارک . . .
پیشاپیش در سال جدید
برایتان از خداوند متعال
سلامتی
سعادت
سربلندی
سرزندگی
و سبزی
را خواستارم
اصلاً بیا اسم این روز ها را بگذاریم روزهای بی بهانه بخشیدن.
بیا قبل از اینکه دنبال خودمان در آینهبگردیم، به لبخند دیگران فکر کنیم.
به این که شوق تولد یک گل در باغچه ی حیاط کوچک عشق چقدرمی تواند به زندگی معنا بخشد.
به قول سهراب:زندگی شاید آن لبخندی استکه دریغش کردیمزندگی زمزمه پاک حیات استمیان دو سکوتزندگی خاطره ی آمدن و رفتن ماست.
این روزها رنگ و بوی تمام شهر می گوید بهار آمده و سال ، نو شده
اما برای من بهار ، نه پشت پنجره و در کوه و دشت ، که کنار همین شمعدانی های معطر منتظر نشسته است
از معجزه ی عشق بی خبر بودند آنها که گفته اند : ((با یک گل بهار نمی شود))
نمیدانی چطور دل و دیده ام می گردد دنبال نرگس نگاه او که این شب ها به نامش آراسته است
چطور سرنوشت شب و روزم را خواهد ساخت آفتابگردان رویش!
چطور روز و ماه و سالم را به بهترین حال تحویل می کند شکوفه ی مهربانی اش!
اصلا گلستان حضورش به کنار، این شب ها فقط شمع روشن کن و به اشک هایت فرصت شکفتن بده.
دکلمه روزهای آخر سال
خالی کنید بی مصرف هایِ بلا استفاده ای
را که سالهاست که قلبتان را اِشغال کردند
شما در خانه تانُ
قلبتان در شما زندگی میکند!
باور کنید تکاندن دلهایتان
واجب از از خانه هایتان است.
“اسفند را دلتکانی کنید”
باید بزنی سر شانه خودت،
که این همه فکر و خیال و
دوندگی را رها کن!
بیا برویم نفس بکشیم؛
بوی بهار می آید.
هرچند که هیچ کس هم نمی داند
به این روزها که می رسیم،
چرا کارها بیشتر می شود
و استرس سرازیر.
ولی باید بزنی سر شانه خودت،
که هرسال که حرص خوردی چه شد و کجای دنیا را گرفتی.
بیا برویم کمی نفس بکشیم!
می دانی!
اصلا همه مزه بهار
به روزهای قبل از آمدنش است.
به بویش،
به آفتابش که هنوز رمق ندارد.
خودش لطفی دارد و انتظار آمدنش لطفی دیگر.
آخ آخ که چقدر می شود از بهار نوشت..
همه چیز را کنار بگذار؛
بیا برویم کمی نفس بکشیم؛
بوی بهار می آید!
زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته و در این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی است
.گویی می خواهد به همه ی ما که در میان روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم،
یادآوری کند که من زمستان بودمو در میان شما ـ نه چندان پرقدرت- مدّتی را زیستم و اکنون با شما وداع می کنم تا دوباره به یادتان بیاورم زمان وداع با سردی ها ، بی مهری ها ، کینه ها و دلخوری ها فرا رسیده است ؛
تا به یادتان آورم در میان تمام شلوغی ها برای خودتان ، دلپاکتان و روح خسته تان هم وقت بگذارید و گهگاهی لباس دلتان را عوض کنید و با مهر به دیوارهایش رنگ عشق بپاشید.
راستی چه میشود اگر گاهی خودمان را به صرف یک فنجان چای گرم دعوت کنیم تا در یک میهمانی خودمانی و دو نفره( هم نشینی روح و جسم) تمام خوبی ها را به نفسمان یاد آور شویم تا رنگ نبازند نیکی ها و جایشان را به دلخوری ها و سردی ها ندهند.
کاش امسال خانه دلمان را محکم تر از خانه های زمینی مان بتکانیم تا دیگر هیچ اندوهی،
هیچ کینه ای، هیچ بدی و غباری رویش نمانَد.باشد که سال نو را با “حالی نو” تحویل کنیم .کاش یادمان نرود، دل هایمان هم کثیف میشود گهگاهی…