انشا درباره پاییز ( 10 انشا درباره فصل پاییز با مقدمه، بدنه و نتیجه)
نوشتن انشا درباره فصل پاییز میتواند تجربهای جذاب و الهامبخش باشد. پاییز فصلی است که با تغییرات زیادی در طبیعت همراه است و میتوان از جنبههای مختلفی به آن پرداخت. در این بخش از سایت متنها چندین انشا درباره پاییز را برای شما دوستان قرار دادهایم.
فهرست مطالب
انشا در مورد برگ های پاییزی
ترسناک بود. سبز زیبای من؛ گمش کرده بودم. شاید نباید شب میخوابیدم. مگر شب ها برای استراحت نیستند؟ چرا این بلا بر سر من آمد؟ من برگم. با خانواده خود روی شاخه درخت زندگی میکنیم. ما سبز بودیم. زیبا، نرم و با عطر دلنشین خود روی شاخهها فخر میفروختیم.
امروز که از خواب بیدار شدم نیمی از من نارنجی و خشک شده بود. مادر میگوید اگر بیشتر از آبها تغذیه میکردم، دیرتر این بلا بر سر من میآمد. حقیقت این است که پاییز آمده. هیولای مرگ درختان. حتی درخت تنومند نیز نمیتواند از ما مراقبت کند؛ زیرا پاییز او را اسیر خود میکند. درخت هرروز تعدادی از ما را از دست میدهد و در نهایت تنها میشود. یکی از دوستانم دیروز سقوط کرد و به زمین پر کشید. پر کشیدن برای ما برگها به معنی سفر به سوی زمین است؛ بر خلاف انسانها که به آسمان پرواز میکنند.
راستی من با باغبان پارک آشنا شدهام. او پیرمرد مهربانی است که برگها را به آرامی از روی زمین جمع میکند و داخل کیسه میریزد. مادر نمیگوید که باغبان برگها را کجا میبرد؛ میگوید این یک ماجرای هیجانانگیز است که خودم باید تجربهاش کنم. زندگی روی شاخه بسیار لذتبخش بود. مخصوصا زمانی که باد میآمد و پشت من قایم میشد تا ابر پیدایش نکند.
بازی قایم باشک را دوست دارم اما اگر از شاخه جدا میشدم دیگر نمیتوانستم به خانه برگردم. من یک پا دارم که به درخت چسبیده. امروز حس کردم که پایم در حال جدا شدن است. کمی ترسیدم. من مادر را خیلی دوست دارم و نباید از او جدا شوم. پاییز خودش را به من نشان نداده است.
فکر میکنم او پیرمرد خشمگینی باشد که فضای سبز را دوست ندارد و میخواهد تمام درختان شهر را از بین ببرد. او دوستی به نام زمستان دارد که از خود پاییز وحشتناکتر است. خوشحالم که در زندگیام یک برگ بودم. گویا فردا با باغبان همسفر خواهم شد.
موضوع انشا درباره پاییز برای دبیرستان
برگ های زرین و رقصان درخت، کم کم خود را بر دامن دنباله دار بادهای پاییزی می سپارند. گاهی هم زیر باران عاشقانه ی این فصل، خیس می شوند. پاییز، رنگ و بوی دیگری دارد؛ رنگ و بویی از جنس قدم زدن با صمیمی ترین دوستت، خوردن چای داغ در سرمای تازه از راه رسیده و خیس شدن زیر باران.
فصل پاییز برای هر کسی شکل خاص خودش را دارد؛عده ای بوی ماه مدرسه را استشمام می کنند و آماده ی رفتن به مدرسه می شوند، عده ای هم سرشار از ذوق تدریس و علم آموزی، عده ای هم دلتنگ می شوند و عده ای دلشاد ، و عده ای دیگر هم مشغول تسبیح آفریدگار هنرمند و توانا.
برگ های ریزان پاییز برای عده ای درس زندگی می شود و برای عده ای هم اسباب شادی و فرح. پاییز درس های بزرگی به انسان می دهد؛ درس هایی از گذر زمان و ایام گرانبهای عمر . گویی یادآور بهار سبزی می شود که زمستانی سپید در پیش دارد.
از پاییز باید درس گرفت؛ از تک تک لحظاتش. از صدای رعد و برقی که انگار می خواهد از خواب غفلت بیدارت کند، تا صدای شرشر قطرههایی که از دلِ تنگِ آسمان بر زمین میریزد، تا بدانی زندگی جریان دارد…
صدای خش خش برگی که از درخت افتاده و جانش را زیر قدم هایمان تسلیم کرده، صدای بی رمَقیست که با زبان بی زبانی می خواهد بگوید که روزی بهترین جایگاه را داشته است.
پاییز را حس کنیم نه اینکه از آن عبور کنیم …
مطلب مشابه: کپشن پاییزی عاشقانه + 45 شعر و جمله عاشقانه پاییزی
انشا در مورد پاییز فصل هزار رنگ
یکی از هزاران نعمت خداوند فصل هاست که به ترتیب تکرار می شوند اولین آنها بهار و دومین تابستان و سومین پاییز و آخری زمستان است که هر یک از چهار فصل دارای سه ماه می باشند ماه های این فصل عبارتند از مهر آبان و آذر.
پاییز که سومین فصل سال است همانند فصلهای دیگر زیبا و دلنشین است در اولین روز از فصل پاییز یعنی اول مهر مدارس نیز باز میشود که این نیز به زیبای فصل پاییز میافزاید در این فصل هوا کمی سرد و بادی میشود بادهای خنک پاییزی دسته دسته برگ های رنگارنگ را حرکت داده و بر زمین میریزد صدای ریزش برگ های یک حس و حال تازهای به آدم میدهد و کار رفتگرها سخت میشود هر فصلی چند میوه مخصوص خودش دارد میوه های فصل پاییز هم میوه های خوشمزه هستند که همه از خوردن آنها لذت می بریم و خدا را شکر می گویم مثل انار و پرتقال خرمالو و سیب سرخ…
خلاصه در آخرین روز از روزهای پاییز یعنی ۳۰ آذر بین مردم عزیز ایران و خیلی از کشورهای دیگر یک جشن بزرگی وجود دارد که مخصوص شب و نام آن هم شب یلدا است البته خیلی از مردم به آن شب چله هم می گویند پاییز هم با آن همه شور و نشاط خود به پایان میرسد و فقط یک چیز می ماند آن هم شکر خداوند بابت نعمت های توصیف ناکردنی “خدایا شکرت”
انشا در مورد پاییز فصل ریزش برگ ها
مقدمه: دخترک عاشق بهار، چه قدر زیبا تر شده ای و چه قدر خوش بر و رو، به به عروس هزار رنگ طلایی، نقشت بر چشم انداز جهان تابان است و می درخشد، هر روز نقشی تازه می زنی و رنگ عوض می کنی، کجا این همه رنگرز شده ای، چرا این قدر جذابی و خواستنی.
بدنه: پاییز فصل عاشقی و هر بار که می بینم به یک رنگ داری، چه برگ های طلایی و چه روزهای نابی از راه می رسند، خورشید کم کم بی رمق می شود و بساط ستاره ها دیده می شود، خدای زیبایی ها و خالق خوشی ها تو را برای عاشقان نقاشی کرده و برایشان همدم گذاشته است.
پاییز جانم تو تا همیشه پر از نقش و نگاری و تابلوهایت دست به دست در شهر می چرخد، هرجا از فصل ها حرفی شود، پادشاه تویی و تاج گذاری با توست. روزهایی که درختان صنوبر و سر و سیب در تو ذوب می شوند و به اذن تو برگ می ریزند، کم کم بزم کوچ پرنده ها هم برگزار می شودو پرستوها می روند و مرغان دیگر را از تغییر فصل آگاه می کنند.
روزهای ناب غروب سرخ شفق می رسد و کم کم پروین پر ناز در آسمان دیده می شود. کاش می توانستم همه این لحظه ها را قاب کنم و برای عاشقان بفرستم. مهر پر مهر از راه می رسد و آبان را با خود می آورد و آذر پر فروغ هم خنده کنان می رسد.
روزهای خوشی و شادی و تاج گزاری از سمت طبیعت می رسد. میوه های تابستان جایشان را به انار می دهند و سرخی انار همه جا رخ می نماید. ستارگان شمالی و دنباله دار هم در دور دست ها سوسوی سردی می زنند و شب و آسمان پاییزی روشن می شود.
نتیجه گیری: طبیعت هزار رنگ و نقش، خدایی دارد بسیار توانا و مهربان، بر ماست که هر لحظه شکرش به جای آوریم و از نعمت هایی که داده است به خوبی استفاده کنیم.
انشا در مورد پاییز برای دبیرستان
مقدمه: روزهای گرم شهریور ماه در حال پایان است و نرم نرمک می رسد اینک پاییز خوش چهره و پر از رمز، پادشاه فصل ها با خدم و حشم می آیند و کم کم پاییز پر از جذابیت روی تخت می نشیند. روزهای سرد و کوتاه، کم کم بر روزهای گرم غلبه می کنند و شب نشینی ها رخ می نمایند.
بدنه: پاییز است وقتی که برگها روی نیمکت های پارک ریخته شده و بزم های دونفره برپاست. گاهی قطره بارانی هم می رسد و غبار از گونه ای می برد و می بینیم که چای و بیسکویت و صحبت های دونفره رو به راه شده و هر کس که می بینی در حال قدم زدن روی برگ های پاییزی است.
خش خش برگها و برهنه شدن درختان و محبوب شدن تک درخت نارون و انار در باغ و فرصت های طلایی باغ برای خودنمایی از نشانه های پاییز است. روزی که تاج پاییز را می ساختند نقاش طبیعت روی تاج را با برگهای رنگ رنگ آراست و به دست طبیعت روی سر پاییز گذاشت.
روزهای خوب دورهمی و جمع های خانوادگی و یلدا و همه در نوار پاییز از راه می رسند و می آیند. کم کم خانواده هایی که دانش آموز ندارند راهی سفر می شوند و پاییز هم خاطره ساز می شود. پاییز را با انار و ربش می شناسند و کشمش و بزم انگور شانی، پاییز جانم، قیمت تاجت چند است و از کجا می توانم بخرم و بر سر گذارم، خش خش برگها، بادهای سرد گاه و بی گاه، نفس سرد روز و آرامش و سکوت شبش، همه از پاییز هزار رو ست که در آستین دارد و کم کم رو می کند.
پاییز دخترک نقره پوش ابر گاهی هست و زمانی هم نیست. گاهی کم می بارد و گاهی هم فراوان می شود و همه جا را شست و شو می دهد. روزهایی که زنگار و گرد و غبار تابستان از روی فصل ها برداشته می شود و هوا هم نفسی تازه می کند. این است روزهای ناب پاییز و روی دادهایش. عاشقان کم کم بساط وصل می چینند و در هوای هم شب را سر می کنند.
نتیجه گیری : هر بار که فصل ها عوض می شوند، می بینم که عمرم می گذرد. کاش روزهای پیش رو را قدر بدانیم تا عمر مانده در راه خدا سپری شود و بتوانیم انسان مفیدی شوم. هر بار که فصلی می رسد یاد کنم و به چشم داشته باشم معاد و روزهای حسابرسی را….و این که هر رفتار و عملم در درگاه خدا رسیدگی می شود.
انشا در مورد پاییز و زیبایی هایش
وقتی کسی نام پاییز را می آورد ما چیز های زیادی به ذهنمان می رسد. مانند باران های نم نم و زرد و نارنجی شدن برگ های درختان.
پاییز زیبایی های فراوانی دارد. در این فصل ما چترمان را بر می داریم و زیر باران پاییزی قدم می زنیم. برگ ها در اثر وزش باد از روی درخت ها می افتند و زمین را می پوشانند. پاییز فصل چای خوردن در حیاط خانه مادربزرگ و تنفس هوای خنک پاییز است.
زیبایی های پاییز تمام نشدنی هستند. وقتی که در خیابان راه می رویم صدای خش خش برگ های زیر پایمان برایمان لذت بخش است و باعث می شود دلمان بخواهد بیشتر و بیشتر در آن هوای خوب قدم بزنیم.
پاییز فصلی است که در آن مدرسه ها باز می شوند و ما هرسال اول پاییز خود را برای شروع سال تحصیلی جدید آماده می کنیم. خاطره هایی که در زنگ های تفریح با دوستانمان می سازیم و درس های جدیدی که در مدرسه می آموزیم هم قسمتی از زیبایی های پاییز هستند.
بهار و تابستان می روند و پاییز از راه می رسد. برگ ها زرد می شوند و از روی درخت ها می افتند. ما هر سال انتظار پاییز را می کشیم تا بار دیگر دوستانمان در مدرسه ببینیم و با چتر هایمان زیر باران راه برویم. پاییز فصلی است که باعث می شود با چشمان خودمان تغییر زیبای طبیعت را ببینیم و متوجه معجزه پروردگارمان شویم.
من پاییز را دوست دارم چون هوای آن برایم بسیار لذت بخش است. یکی دیگر از زیبایی های پاییز هم این است که هوای خنک و مرطوبی دارد. ظهر های گرم و شب های خنکش باعث می شوند هوای پاییز برایمان متفاوت و دل پذیر باشد.
مادر بزرگم در فصل پاییز برایمان شال گردن می بافد تا در سرمای زمستان خودمان را با آن گرم نگه داریم و سرما نخوریم. او ما را دور خود جمع می کند و هم زمان با بافندگی برایمان قصه می گوید و ما را به دنیای قدیم می برد.
زیبایی های فصل پاییز تمام نشدنی هستند و ما باید شکرگزار خدای مهربانمان باشیم که این فصل دل پذیر را برایمان آفریده است تا ما بتوانیم زیر باران قشنگش قدم بزنیم و زرد شدن برگ ها را تماشا کنیم.
فصل پاییز آمده است تا به ما قدرت خداوند را نشان دهد و بگوید که تغییر همیشه می تواند زیبا و دیدنی باشد.
انشای پاییز پایه هفتم
مقدمه:پاییز سومین فصل سال است که با سه ماه مهر و ابان و اذر که هرکدام نمادی پرمعنا دارند شروع می شود و به اتمام می رسد.مهر یعنی محبت و عشق،ابان یعنی اب و اذر یعنی اتش که سه عنصر بسیار مهم در زندگی بشراست و تشکیل دهنده ی جهان است.
تنه ی انشاء:پاییز است و برگ ریزان،صدای نم نم باران،بوی خوش گل ها و بوی نم باران تازه نشسته برروی گل و برگ ها که یکی از زیباترین نقاشی های خدا در دفتر زندگی است که ترسیمی کوچک از عظمت لایتناهی پروردگار عالمیان می باشد.
پاییز فصل برگ های رنگارنگ که هم چون پروانه های رنگی همراه بانسیم خوش پاییزیاز سمتی به سمت دیگر به رقص در می ایند و به زمین می نشینند و ما با گذر ازاین مسیر که هم چون فرشی طلایی زیرپایمان پهن شده قدم می زنیم و از صدای خش خش ان چیزی جز زیبایی نعمت خداوند به ذهنمان خطور نمی کند.
پاییز معروف است به غروب های دلگیرش،شب های طولانیش،به سیب سرخ و انار سرخ ترکخورده اش که انگار لبخندزنان مارا مشتاق چشیدن ان می کند.
پاییز همیشه باشروع مدارس همراه است،به صدای خنده و هیاهوی دانش اموزان در کوچه پس کوچه های شهر که با هم بازی ها و دوستان خود دست در دست هم به سمت مدرسه و عام و پیشرفت پرواز می کنند تا هم چون پروانه ایی زیبا از پیله ی خود بیرون بیاییند و پرهای خود را می گشایند و به سمت ارزو ها و اهداف خود پرواز می کنند.
نتیجه گیری:پاییز فصلی است که در ان مهر متولد می شود و از همان اغاز خود به همگان ندای مهر و محبت را می رساند.
انشاء خاص فصل پاییز
گر تو بيني پاييز زيبا سرسري غم بخور،زيرا كه خيري نبري آيينه جمال است اين فصل خزان بي تامل از فصل ثالث مگذري فصل خزان در نزد كائنات مظهر غم و اندوه بوده و حتي شاعران نيز براي نمايش دادن اندوه در اشعار خود از نام پاييز ياد مي نمايند.ليكن اين فصل،فصل زيبايي است.
فصل ريزش نعمت های آسماني مي باشد و همان قطرات ريز باران است كه به تهذيب زمين مي پردازد.
نمايان شدن قوس قزح پس از باران نيز جلوه ای از جمال اين فصل مي باشد. كلمه برگ ريزان تنها مختص پاييز است.
بدين معنا كه دراين سه ماه درختان خودرا مي تكانند و برگ های زرد و سرخ خودرا رها كرده و بر دامان زمين به امانت مي گذارند وشاخه های خشك شان نيز لخت وار منتظر مي مانند تا در فصل ديگر الماس های آسماني در ماتم كمبود مكان نمانند و بر شاخه های آنان قرار گيرند.
اين فصل را بانام خش خش نيز مي شناسيم. همان گونه كه پا بر روي خاك های ترك برداشته قدم مي گذارد و موزیک زيبا مي سازد صداي خش خش برگ ها نيز همين احساس را در دل ما مي نهد.اين صدا پس از شنيدن به ماوراي درون ما مي رود و روح ما را تا آسمان ها به بالا مي كشاند.
پاييز را مي توان فصل مهاجرت قلم داد كرد .بدين معنا كه پرندگان دراين فصل از كاشانه خود رهايي جسته ودر كرانه های آسمان به جست و خيز مي پردازند تا لانه مناسب پيدا كنند.
نظاره بر حركات پرندگان در آسمان پاييز احساسي وصف ناشدني در دل ايجاد مي نمايد.نكته اصلي اين است كه پاييز در مقابل اين همه ی زيبايي كه در اختيار ما مي گذارد از ما چيزي نمي خواهد جز اين كه به تفكر بنشينيم و به خدا نزديك شويم.
انشای زیبا درباره فصل پاییز
من خیلی فصل پاییز را دوست دارم .
هم چون مدرسه ها در پاییز شروع میشوند و دوباره دوستانم را میبینم و با آنها بازی میکنم و شروع به درس خواندن و تلاش برای ساختن آینده خود میکنم . البته شاید بعضی ها از شروع شدن مدرسه خوشحال نشوند و دلشان بخواند همیشه بازی کنند و در خانه استراحت کنند. ولی بعد از مدتی حوصله شان سر میرود و دوست دارند دوباره به مدرسه بیایند و دوستان و معلمان مهربان را ببینند.
یک دلیل دیگر هم که من پاییز را خیلی دوست داریم این است که فصل پاییز خیلی زبیا است . همه برگ ها که در بهار و تابستان سبز بوده اند به رنگ های زرد و نارنجی و قرمز و قهوه ای در میایند و انگار همه جا رنگارنگ و زیبا و چشم نواز میشود. وقتی به پارک میرویم هر درختی به یک رنگ در آمده است و همه جا بخصوص جنگل ها و پارک ها خیلی قشنگ شده است .
در پاییز خرمالو ها میرسد و لیمو شیرین و پرتقال و انار به بازار می آید . بعضی وقتی ها مادرم انار ها را دان میکند و به آنها گلپر و نمک میزند و در کاسه های کوچک میریزد و به ما میدهد که من خیلی خوشم می آید. در پاییز لبو فروش ها در روی گاری های قدیمی لبو های شیرین و قرمز میپزند و به ما می فروشند من گاهی با دوست هایم از آنها لبو داغ میرخر مو در راه رفتن به خانه با هم میخوریم که خیلی کیف دارد .
من به خاطر باران هم خیلی پاییز را دوست دارم ، چون عاشق باران هستم و روزهای بارانی دوست دارم زیر باران بروم و بازی کنم . البته باید مراقتب باشیم در زیر باران سرما نخوریم . ولی حتی اگر سرما بخوریم ماردمان برای ما سوپ خوشمزه و شلغمی میپزد . ما کنار بخاری می خوابیم تا خوب شویم . تازه پاییز خیلی هوا خوب است نه خیلی گرم است نه خیلی سرد به خاطر همین میتوانیم به راحتی در خیابان و حیات و پارک بازی کنیم و تا خسته شویم .
نتیجه گیری
پاییز خیلی خوبی ها و قشنگی ها و خوراکی های خوشمزه دارد ، که من آنها را خیلی دوست دارم و همیشه دوست دارم زودتر پاییز شود .
من در فصل پاییز خدا را به خاطر این همه قشنگ و زیبایی که برای ما آفریده است شکر میکنم . این بود انشای من .
مطلب مشابه: متن باران پاییزی برای اینستاگرام به همراه عکس نوشته پاییزی
انشاء جدید فصل پاییز
پاییزی دیگر از راه رسید پاییزی با همه ی ابرهای تیره اش که کشیده میشود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید پاییزی پر از باران هایي که یادت می آورند هزاران خاطره ایی راکه نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …
من اما نمیدانم چرا این فصل بی نظیر دلم رابا خودش نمیبرد ؛ چرا انتظارش را نمیکشم هیچوقت ؛ چرا آمدنش دلم را تیره میکند؛ چرا این فصل پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمیتواند دلم رابا خودش ببرد ؛ نمیدانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم
نمیدانم …
نمیدانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمیشود ؛ آری پاییز که میآید خورشید از من رو برمی گرداند ؛ گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست ؛ چشم هایم سبزی برگ های درختان را هرروز بهانه میگیرند ؛ آغوشم درختان خفته را نمیخواهد ؛ پاییز انگار میآید تا بسراید دلتنگی را ؛ پاییز انگار میآید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت رابا باران هایش بشوید و تحویل بادهای پاییزیش دهد
پاییز انگار میآید تا …پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود ؛ و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …
پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …پاییز که بر زبانت جاری میشود دل مخاطبت ضعف میرود برای حال و هوایش ؛ اصلا بدون ان که حرفی زده باشی او زیر باران های پاییزی خیس خواهد شد و غم غریبی بر دلش خواهد نشست ؛ برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو میتوانی صدای خش خش برگ ها رابه وضوح بشنوی ؛ شاید نام پاییز راکه بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه میزند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایي که دو عاشق زیر ان ها پناه گرفته اند
بر مو های شاعری که میـــخواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد ؛ نام پاییز راکه بیاوری نا خود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف میکشند ؛ نام پاییز راکه بیاوری چشم های پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سالها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند ؛ فصلی دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه میزند و عطر کتاب های جلد شده، مداد و پاک کن های نو فضا را پر خواهد کرد.
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش میکنیم که ان چه راکه باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند
پاییز را باید نفس کشید؛ پاییز را باید لمس کرد
پاییز …
آه